به گزارش
اسلام تایمز، ایران اسلامی از بدو پیروزی انقلاب سال 1357 تاکنون شاهد دستاوردهای بسیاری در حوزه های مختلف ازجمله سیاسی و اجتماعی بوده است. دستیابی به مردم سالاری برخاسته از دین و معنویت، حکومت انتخابی و تبدیل نظام طاغوتی به نظام مردم سالار، برگزاری انتخابات مختلف و نقش دادن به مردم در مدیریت کشور و تعیین مدیران، دست به دست شدن مدیریت اجرایی کشور و فضای آزاد نقد و اصلاح، تذکر و مخالفت سیاسی و در یک کلام، یکپارچه سازی ملت از مهمترین دستاوردها در حوزه سیاسی و اجتماعی به شمار می رود. معاندان با سیاه نمایی دستاوردها در حال انحراف افکار عمومی هستند و نمی خواهند مردم واقعیت دستاوردهای مهم کشور را بدانند.
چرا انقلاب اسلامی؟
حضرت امام خمینی(ره) ایراداتی به رژیم طاغوت در زمینه آزادی در چند بُعد می گرفتند که نخستین و مهمترین آنها نداشتن حق انتخاب آزاد مردم در انتخابات، دوم، نداشتن آزادی در انجام فرایض و مراسم دینی و سوم، نداشتن آزادی در بیان نقد نسبت به عملکرد دولت، مسئولان و حراج و تاراج ثروت عمومی بود.
رهبر کبیر انقلاب اسلامی با پیروزی انقلاب بلافاصله میدان را برای رأی دادن و استفاده از آرای مردم فراهم کردند و تغییر نظام شاهنشاهی و آغاز نظام جمهوری اسلامی را به رأی مردم گذاشتند؛ سپس بلافاصله دستور انتخابات خبرگان قانون اساسی دادند تا مردم قانون اساسی را به وسیله نمایندگان منتخب خودشان تبیین کنند.
تصویب قانون اساسی به همه پرسی گذاشته شد و این روند مردم را عادت داد که در انتخابات نقش فعالی ایفا کنند، رأی خود را ملاک و معیار تحولات بدانند، درک کنند به چه کسی یا چیزی رأی می دهند و در این رابطه حق انتخاب داشته باشند.
آزادی اندیشه و افکار
دومین دستاورد مردم سالاری، آزادی اندیشه و افکار بود و در صداوسیما بستری فراهم می شود تا اندیشههای گوناگون از مکاتب مختلف با نظریه پردازان انقلاب اسلامی مانند شهید بهشتی، شهید مطهری، آیتالله مصباح و… به مناظره بپردازند. آزادی اندیشه در آنجا به گونهای مطرح شد که همه حرف هایشان را می زدند، پاسخ می شنیدند و مردم نیز قضاوت می کردند و به این ترتیب باب آزادی اندیشه در کشور باز شد.
سومین دستاورد مردم سالاری نیز فراهم شدن زمینه نقد مسئولان نظام در محافل عمومی و جامعه است و با فرد منتقد نه تنها برخورد نمی شود، بلکه از نظرات وی استفاده و از نقدش قدردانی می شود.
چنین آزادی ای در کشور پدید آمد و طبعاً آزادی به مفهوم غربی و بیبند و باری قبل از نظام جمهوری اسلامی وجود داشت و نیاز نبود آن سبک آزادی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دوباره ترویج شود. آن نوع آزادی که خلاف معیارهای اخلاقی بود در چارچوب مبتنی بر دین تعریف و تنظیم شد تا مردم به حقوق دیگران تجاوز نکنند و امنیت اخلاقی و فرهنگی را از دیگر آحاد جامعه سلب نکنند.
مدیریت کشور
انقلاب اسلامی اداره کشور را به سه بخش تقسیم کرد؛ نخست، حکمرانی کلان کشور دوم، حکمرانی محلی و سوم، حکمرانی منطقهای. در زمینه قانون گذاری، تبیین و تصویب دستورالعمل ها در راستای اجرای قانون اساسی کشور و سیاستهای ابلاغی ولی فقیه در جامعه بود. برای اینکه مردم در همه موارد مشارکت داشته باشند، باید بستری فراهم می شد که طبق قانون اساسی، انتخاب رهبری با منتخبین مردم در مجلس خبرگان می بود.
با تبیین قانون اساسی کشور به وسیله مجلس خبرگان، قانون اساسی شکل گرفت اما همه آنها را مردم انتخاب می کنند. انتخاب رئیس جمهور به عنوان حکمران کلی نیازمند رأی مردم بود و نمایندگان مجلس که امر قانون گذاری را انجام می دهند و نمایندگان شورای شهر که مردم در حکمرانی محلی به آنها رأی می دهند، نقش اصلی را در مدیریتهای محلی و شهری برعهده دارند.
این میزان مشارکت مردم در سرنوشت کشور که تقریباً در همه مسائل خرد و کلان کشور دخیل هستند، زمینه مشارکتی را فراهم کرد که هیچ چیزی را غیر انتخابی در دستگاههای مدیریتی کشور نداشته باشیم و در واقع منتخب با واسطه و بدون واسطه مردم هستند، لذا در نظام جمهوری اسلامی اختیار اداره کشور کاملاً به دست مردم سپرده شده است.
بیداری مردم و آشنایی با حقوق عامه
انقلاب اسلامی از مبانی نظری ای برخوردار است که بر همه تئوریهای موجود در دنیا به لحاظ کیفیت، اهداف و مبانی عقلی و علمی غلبه دارد؛ بنابراین هیچ دغدغهای وجود ندارد که با تضارب افکار و اندیشههای دیگری که اصولاً به پای اسلام در اداره کشور نمی رسند، نگرانی وجود داشته باشد.
انقلاب ملت ایران از همان ابتدا دارای موضع کاملاً مقتدرانه و مبتنی بر اقتدار فرهنگ اسلام و جمهوریت بوده که با نحلههای فکری اندیشههای سیاسی و فلسفی متعدد تضارب داشته و میدان را برای اینکه در تضارب و تبادل عقلانی و نبرد ایدئولوژیک بدون دخالت زور و اجبار فراهم کرده است.
در سال های اخیر مجلات، روزنامهها و رسانههای متعدد زمینه را برای طرح اندیشههای حتی مخالف مبانی فلسفی نظام جمهوری اسلامی فراهم کرده اند، بدون آنکه با آنها برخورد سختی شود و پاسخهای آنها نیز در همان سطح فرهنگی، علمی و رسانهای داده می شود.
علاوه بر این، فرهنگ انتقادپذیری و تحلیل افکار به وسیله مقام معظم رهبری در سخنرانیها و رهنمودهایی که ایراد کرده اند، به طور قابل ملاحظه ای رشد داشته است. رهبر انقلاب اسلامی با ارائه راهبرد و تبیین موضوعات مربوط به انقلاب، اسلام و حوزه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… نقش هدایتی داشته اند تا بتوانند افکار و اندیشههای مردم را توسعه دهند و آن را متعالی کنند.
برخورد با اندیشههای مختلف و رهبری آنها به گونهای پیش می رود که امروز مردم حماسه می آفرینند و بعد از 43 سال، باز هم از مبانی انقلاب اسلامی دفاع می کنند و نویسندگان فراوان و متعددی در داخل و خارج کشور از اندیشه سیاسی امام و مقام معظم رهبری (حفظه الله) حمایت و آن را در مبانی فکری خود برای دیگران تبیین می کنند. این روند ناشی از توانایی نظام جمهوری اسلامی در زمینه رشد و آگاهی سیاسی و نیز ارتقای بینش اعتقادی و فرهنگی جامعه است.
انقلاب و نظام جمهوری اسلامی میدان را برای تضارب افکار مسالمت آمیز در جامعه فراهم کرده است تا به تقویت باورهای دینی و سیاسی مردم کمک کند و بتواند در برابر شبهات، تحلیلهای غلط و هجمه رسانههای بیگانه مقاومت لازم را داشته باشد؛ بدون اینکه کسی نگران باشد ضعفی در مبانی فکری و سیاسی نظام مبتنی بر اسلام وجود دارد.
تغییر مداوم قدرت اجرایی در کشور
دست به دست شدن قدرت میان جناحها سنت الهی است که وقتی مردم می خواهند در اداره جامعهشان نقش ایفا کنند قدرت را مبتنی بر عملکرد دولتمردان دست به دست می کنند. این نشان دهنده آزادی مردم در انتخابشان است که اگر آزاد نبودند، تنوع در دولت وجود نداشت و نیروهای مختلف با دیدگاههای متفاوت روی کار نمی آمدند.
در واقع تبلور مردم سالاری دینی نظام جمهوری اسلامی را سرآمد کرده است و مردم بعد از 43 سال و گذران دورههای متعدد انتخابات، کاملاً جریانهای سیاسی و اشخاص را آزمودهاند که چه کسانی توانایی و کارآمدی برای اداره کشور دارند و چه کسانی ندارند؛ چه کسانی به منافع کشور ضربه زدهاند و چه کسانی نفع ایجاد کرده و وضعیت مردم را بهبود بخشیدهاند.
اگر تجربه نسلهای جوان منتقل شود، طبعاً مسیر انقلاب رو به کمال و واگذاری مسئولیتها به عناصر صالح و کارآمدتر در آینده بهتر خواهد بود.
یکی از موارد تبیین می تواند قیاس میان نظام جمهوری اسلامی با نظام کشورهای غربی باشد؛ چنانچه در غرب مبنای دست به دست شدن قدرت فقط میان احزاب خاصی است که بر دولتها حاکم هستند و حکومت میان کانونهای قدرتی می چرخد که در کشورهای غربی حاکم هستند. به عنوان نمونه، در آمریکا یک ضلع صنایع سبک و کارتلها هستند و ضلع دیگر اسلحه فروش ها هستند که با یکدیگر رقابت می کنند، تغییر حکومت از دایره این رقابت خارج نیست.
برخلاف غرب، در ایران با وجود اینکه احزاب فعال هستند اما نقش غربی ها را ندارند و تبادل قدرت میان احزاب خاص نیست، بلکه مردم نقش اصلی را در انتخاب ایفا می کنند و بسیاری از احزابی که وارد رقابتها شدند ممکن است خیلی به جناحها و جریانهای سیاسی وابستگی نداشته باشند.