۰
پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۴۰

چمران؛ مصطفای اندیشه ها

چمران؛ مصطفای اندیشه ها
در همین اولین جمعه ی ماه رمضان، عزیزی در مستندی تلویزیونی از این كه فیلم ساخته شده اش درباه ی شهید چمران با استقبالی روبرو نشده كه رضایت بخش خاطر وی باشد، درد دل می كرد. توضیح می داد كه چرا تصمیم گرفته لباس رزم شهید چمران را از تن او بیرون كند و با كت و شلوار او را در لحظات مبارزه نمایش دهد (كه البته این كار متناسب با ژانر فیلم نبود). از سختی ها و رفتارهای محترمانه مردمان ایران زمین با خویش سخن می گفت. از چگونگی جلوه های ویژه ای كه به كار گرفته بود و خلاصه آن چه به زعم خود از خویش برای موضوع روایتش كم نگذاشته بود.

در همان لحظه با خود گفتم مگر می شود فیلمی درباره ی بزرگ مردی همچون چمران و مسأله ی كردستان كه به هویت ملّی ایران مرتبط است ساخته شود و تنها 600 هزار تماشاكننده داشته باشد؟ خدا را شكر كه فیلمش را در خانه داشتم، تصمیم گرفتم جواب این سؤالم را با بازبینی آن چه درباره ی شهید چمران ساخته شده بود، بگیرم. پاسخ یك جمله بود: سقف ابعاد شخصیتی شهید چمران در یك فیلم نمی گنجد.

بله، ملّت حق داشت كه استقبال كم نظیری از این فیلم كند. گوته می گوید 'عشق انسان را با بزرگ ترین قهرمانان یكی می كند. چمرانی كه انوار خلوص عشقش به خدا و انسانیّت، به عدل و جنگ علیه ظالم، به حق و نبرد علیه باطل، به علم و سدّ راه جاهل، و به فرهنگ و هنر، هنوز قلب هر انسان حق طلبی را روشن تر می سازد و از وی شخصیتی قهرمان برای ملّت خویش و پیروان مكتبش ساخته است كه برخلاف داستان افسانه های اساطیری یا شخصیت های حماسی می توان آرا و اعمال و اندیشه های وی را به عینه دید و شنید، نمی تواند در 100 دقیقه از یك فیلم خلاصه شود. حتی اگر داستان فیلم روایتی دو روزه از برگ سبز زندگی رادمردی همچون چمران باشد.

امّا براستی دكتر مصطفی چمران كه بود؟ چرا می بایست ادعا كردكه هر چه زمان می گذرد میراث جاودانه ای كه وی برای فرهنگ و ملّت ما باقی گذاشته بیشتر تبلور پیدا می كند؟ او كیست كه رهبر معظم انقلاب در توصیف شخصیت والای وجودی اش می فرمایند:

' (وی) هم علم است، هم ایمان؛ هم سنّت هست، هم تجدّد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عقل. این كه گفتند:

با عقل آب عشق به یك جو نمی رود / بیچاره من كه ساخته از آب و آتشم

نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوی ایمانی، با عشق هیچ منافاتی ندارد؛ بلكه خود، پشتیبان آن عشق مقدّس بود. '

و این 'عشق مقدّس' چه تعبییر زیبا و عمیقی است درباره ی ماهیت فكری دكتر چمران. جز عشق چیزی نمی توان یافت تا یارای قانع كننده فردی را كه از نظر علمی تا مرز مهندسی و علم پیش رفته و از برترین های دانشگاه بركلی در كالیفورنیای آمریكا باشد، از نظر مالی در بهترین شرایط اقتصادی به سر ببرد، از لحاظ عاطفی در راه عاشقی با همسری همراه باشد كه به گفته ی خودش می خواسته آن را بپرستد و این عشق را با پرستش خدای یگانه در هم آمیزد، از لحاظ لذت های مادّی در همان ایالتی زندگی كند كه ترانه های الویس پریسلی و بازیگری های مرلین مونرو كه نماد جهش فرهنگی غرب به سوی مدرنیته بودند حس خوشی و خوش گذارنی (مادّی) متجدّد را برای هر انسانی تداعی می كرد، در توان داشته باشد و سبب شود تا او 'با ایمان به انقلاب قدم در راهی بگذارد كه همه روزه در معرض مرگ و نیستی قرار بگیرد'؛ به سخن شیخ اجل سعدی شیرازی:

مگر بویی از عشق مستت كند / طلبكار عهد الستت كند

به پای طلب ره بدان جا بری / وزان جا به بال محبّت پری

اقتدا به علی (ع) آن چیزی است كه هستی و عشق چمران را معطر كرده است و وی بارها این مناجات حضرت امیر (ع) را كه در نیمه های شب میان نخلستان های فرات زمزمه می كرده در سخنان و نوشته های خود بازگو می كند : «ای خدای بزرگ به بهشت تو طمعی ندارم، از دوزخ تو نمی هراسم، من تو را می پرستم، زیرا شایسته ی پرستشی، اگر می خواهی مرا بسوزان، و خاكسترم را به باد بسپار، همه را تحمّل می كنم؛ ولی یك لحظه مرا از خود دور مكن كه نمی توانم تحمّل كنم. من به تو عاشقم، من تاجر پیشه نیستم كه در ازای عبادت تو پاداش بخواهم.»

عمق تأثیرپذیری و احترامی كه شهید چمران برای مولای خود قائل است به قدری خالص جلوه می كند كه می توان پیشتبانی روحیِ آن همه عظمت و رشادت هایی كه وی در طول دوران زندگی خویش به یادگار گذاشته است را به سادگی در این جملات وی دید:

' اگر پرستش غیر از خدا مجاز بود، علی را می پرستیدم.

به خود اجازه نمی دهم كه برای شناخت علی كلمه ای بر زبان برانم و با قدرت عقل شخصیت او و زندگی پر ماجرایش را تجزیه و تحلیل كنم.

شناخت علی فقط به قدرت عشق میسر است و فقط عشق اجازه دارد به حریم علی نزدیك شود. من هم فقط به قلب سوخته ی خود اجازه می دهم كه از علی سخن بگوید و فقط به حرمت عشق جرأت می كنم به علی نزدیك شوم. اگر شعله ی عشق او در دلم زبانه نمی كشید ابداً به ساحتش جسارت نمی كردم و نامش را به زبان نمی راندم.... ما هزاران گناه می كنیم و از كمال بی نهایت بدوریم؛ ولی هنگامی كه تموج روح ما بر شهوات و خواسته های مادّی مسلط می گردد، یكباره به سراغ علی می رویم و تمام احساسات قلبی و آرزوهای برآورده نشده ی خود را در او مجسم می كنیم و باذكر «علی علی» عشق خود را برای مبارزه با جهل و فساد بیان می كنیم. علی مظهر كمال و فداكاری و عشق و تمام ارزش های عالی انسان است و با ذكر نام او به خدا نزدیك می شویم و از گناهان استغفار می كنیم و به سوی كمال رهسپار می شویم.'

پیداست كه رمز وجد در تنهایی، تحمّل درد در زمان غم ها و شكنجه های روحی، خستگی ناپذیری در پیمودن راه جهاد فی سبیل الله، و رسیدن به عروج معنوی در جای جای زندگی شهید چمران تنها یك چیز است و آن اقتدای به علی (ع) است. چمران، علی را تجسّم صفات خدا و معیارهای خدایی می دانست.

این معیارهای والای خدایی بود كه چمران را از ترك مهد تكنیك و سرمایه یعنی آمریكا و پشت كردن به دنیای مادّی لذات و راحت طلبی ها و وداع با دنیای علم و گذشتن از زیبایی و خاطره های همسر عزیز و فرزندان دلبندش متأسف نكرد و او ورود به عالم مظلومین و محرومین، و همنشینی با دردمندان و شكسته دلان را ترجیح داد تا به گفته ی خویش مجالی پیدا كند برای گروانه شدن، سوختن، عشق ورزیدن، و به ظهور رساندن قدرت های بی نظیر انسانی.

او راست می گفت كه فداكاری اش به اندازه ایست كه كمتر كسی در زندگی به آن درجه رسیده است. جنس فداكاری چمران با بسیاری از قلدرمآبان و مبارزان پوشالی تاریخ معاصر تفاوتی ریشه ای دارد. او با این كه مصر و كوبا را دیده بود و در آن جا سخت ترین دوره های پارتیزانی (جنگ های نامنظم) طی كرده بود امّا هیچ گاه مانند چه گوارا دستش پیپ یا سیگار برگ نگرفت تا با ژست مبارزاتی و به نام مبارزه جان صدها انسان را از تن به در كند و با تشكیل رادیویی به نام رادیوی شورشی (Radio Rebelde) ندای اخلاق ماركسیستی و زندگی سوسیال سر دهد.

او دید كه چگونه جمال عبدالناصر دست دوستی به وی داد تا از صدور مبانی انقلابی كوبا به آفریقا بهره مند شود و چه آسان سادات پس از چند سال دست اسرائیلی ها را فشرد. می توانست مانند زوج كاسترو- چه گوارا مدل مبارزاتی را در پیش بگیرد تا برای هدفی انقلاب كند كه پس از سال ها تحمّل فقر و سختی و به باد دادن میلیون ها سرمایه ی انسانی نتیجه اش این باشد كه با ذلّت به احیای رابطه ی خود با آمریكا تن دهد. او همانطور كه در باورهایش چنین موضعی داشت در عمل نیز به سه خصلت ممتاز شده بود :

1 - ' عشق' ؛كه از سخنم و نگاهم، دستم و حركاتم، حیات و مماتم عشق می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم و جز به عشق زنده نیستم.

2 - ' فقر' ؛ كه از قد همه چیز آزادم و بی نیازم، و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی كنند تأثیری نمی كند.

3 - 'تنهایی' ؛ كه مرا به عرفان وصل می دهد و مرا با محرومیت آشنا می كند.

چمران اگر در تپه های لبنان به دشمن گلوله می زد، این گلوله در حمایت از مظلوم بود. او هیچ نمی خواست جز برقراری عدل. این نبود كه روزی به وعده های شرق تمسك كند و روزی قلبش برای سواحل سانتامونیكا به تاپ تاپ بیافتد. او مهندس بود، مبارز بود، انقلابی بود، امّا اسوه ی منش و اخلاقش اسلام و علی بود. تن به تن می جنگید. فكر به فكر. به تسخیر چاه نفت و تجاوز و ارسال فیلم سر بریدن و نقاشی كاریكاتور و حواله ی بانكی و بكار بستن سلاح شیمیایی و میكروبی و دروغ پراكنی برای توجیه هدف اصلاً اعتنایی نداشت. معیارش خدا بود و سادگی لباسی كه در رزم و زندگی تنها نمادی آسمانی را تداعی می كرد.

پاكی آرزوهایش از ورود به مبارزه كرانه ناپدید بود، چنان كه می نویسد:

' خدایا با یك دنیا آرزو قدم به این سرزمین گذاشتم، آرزوهای پاك، آرزوهای مقدّس، آرزوهای خدایی كه هیچ رنگی از خودخواهی و كوته نظری نداشت. آرزو داشتم كه در راه انقلاب فلسطین جانفشانی كنم و جان خود را وثیقه ی آزادی فلسطین قرار دهم.

آرزو داشتم كه با پای پیاده به قدس سفر كنم و آن جا خدای بزرگ را سجده كرده و از لطف و رحمتش سپاسگزاری كنم.

آرزو داشتم كه در راه عدل و عدالت مبارزه كنم و یار و یاور محرومین و بینوایان و دل شكسته گان باشم.

... آرزو داشتم كه مدینه ی فاضله ای به وجود آورم كه بر آن عدالت سایه افكند، چشمه ی عشق و محبّت سرزمین سینه های پاك انسان ها را آبیاری كند، حقد و حسد، تهمت و كفر، جهل و ظلم از زمین رخت بربندد. '

عجبا این حرف ها را كسی می زند كه همه چیز را دیده، به نقاط مختلف جهان سفر داشته، و بسیار در زندگی آزموده و اینك در مقام عمل برآمده است. حال می توان به فلسفه ی نقاشیِ زیبایی كه وی با عنوان' انفجار قلب' كشیده است پی برد. او حس كرده است كه بشر متجدد قدم در چه راه های خبط نهاده است، درك كرده است كه ماشینی شدن زندگی انسان شاید به بهای فراموشی انسانیّتش تمام شود، می فهمد كه ندای 'هَل مِن ناصر یَنصُرنی' ای كه حضرت حسین (ع) در كربلا به سر داد برای چه بوده است، و به تن چشیده است كه تیغ عدل علی (ع) بر روح و جان آدمی چه جلابخشی ها كه نمی كند. معلوم است كه در برابر این همه شور هیچ قلبی نمی تواند مقاومت كند و منفجر می شود. چمران به قول مولانا دیگر ' نه این خواهد، نه آن. دیدار حق خواهد عیان! '

و برای ملّت ایران چه قدر مایه ی مباهات است كه در قاب زندگی شان تصویر مردی انقلابی به نام چمران نقش بسته است. اگر خلوص در عشق به خدا و پیشوایی علی (ع) توانسته بار امانتی بر دوش شهید چمران برای حفظ و صیانت از معیارهای متعالی انسانیت بگذارد، جان فشانی های وی و شهیدان و همرزمانش باری سنگین تر بر دوش ما در حفظ و صیانت از این انقلاب می گذارد.

دكتر چمران در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ویژگی های والای این انقلاب را متذكر می شد. ویژگی های كه قطعا بر رسالت ما در حفظ اصول این انقلاب بیش از پیش می افزاید.

الف) حفظ روحیه ی ایمان و شهادت: از نظر شهید چمران یكی از تفاوت های بی نظیر انقلاب اسلامی در ایران در مقایسه با سایر انقلاب ها ( از كوبا و روسیه گرفته تا ویتنام ) عدم وجود جنگ مسلحانه و كشت و كشتارهای داخلی در حدّ وسیع بوده است و پیروزی در برابر بزرگترین ابرقدرت ها و قوی ترین طاغوت ها نتیجه ی قطعی و منطقی یك حقیقت بزرگ است و آن این كه در انقلاب ما ایمان و شهادت بزرگ ترین عامل پیروزی به شمار رفته است.

این قدرت ایمان و معنویت بر جسم دشمن اثر نمی كند، بلكه بر قلب دشمن، بر روح طرف مقابل تأثیر می گذارد.

سازمان های چپی و چریك ها و گروه های مسلحانه ادعای گزافی دارند كه می توانستند با نبرد مسلحانه دولت طاغوت را به زیر بكشند. این پیروزی خارج از حیطه ی قدرت آن ها بود؛ 'حتی خود آمریكا نمی توانست. روسیه شوروی نمی توانست تصور كند كه چنین انقلابی در ایران به پیروزی می رسد؛ زیرا همه چیز را آن ها می توانستند در زیر محك تجربه به امتحان خود درآمورند جز ایمان و شهادت را؛ زیرا ایمان و شهادت از پدیده های مادّی نیست. '

ب) آزادی : دكتر چمران در این باره می گوید: 'در تمام انقلاب های دیگر زور و دیكتاتوری به وجود می آید و در نظام اسلامی ما آزادی، آن هم بیش از اندازه. هیچ كس نمی تواند مدعی شود كه در این كشور آزادی نیست. می دانم عده ای از چپی ها و چریك های فدائی خلق هستند كه گله می كنند و حتی دولت را متهم می كنند كه جلوی آن ها را می گیرد؛ امّا فقط می خواهم به شما بگویم كه از حدود دویست روزنامه و مجله ای كه در این كشور منتشر می شودفقط چند عدد از این روزنامه و مجلات جنبه ی اسلامی دارد. بیش از 190 روزنامه و مجله چپی است كه با آزادی كامل حرف های خود را می زنند و به دولت حتی به رهبر عالی قدر انقلاب اهانت می كنند و هیچ كس جلوی آن ها را نمی گیرد.'

ج) نفس انقلاب : از نظر دكتر چمران انقلاب ایران وابسته به هیچ گروه و طبقه ی خاصی از مردم نبود و بر خلاف سایر انقلاب ها هیچ حزبی وجود نداشت كه انقلاب را رهبری كند یا گروهی وجود نداشت كه بتواند قدرتی برای خویش كسب كند. مردم هدفی جز خدای بزرگ نداشتند و انقلابی كه مردم را به این درجه ی رشد برساند كه حبّ ذات را زیر پا بگذارند، مصالح شخصی خود را فدا كنند، همه چیز دنیوی را زیر پا بنهد و فقط به خاطر خدای بزرگ وارد مبارزه شوند، این تغییر و تحول نفسی بی نظیر است.

دكتر چمران سه جنبه ی مختلف را برای یك انقلاب مدّ نظر قرار می دهد:

1 - تغییر و تبدیل فیزیكی سلطه و قدرت

2 - تغییر نظام و تغییر قوانین و روابط و ضوابط

3 - انقلاب درونی انسان

ایشان انقلابی را اصیل میداند كه انقلاب درونی و معنوی نیز برای انسان ها به وجود آورد.

همان گونه كه در قرآن كریم آمده است كه «اِنَّ اللهَ لا یُغَیّروا ما بقومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِانفُسِهِم» یعنی «خداوند متعال هیچ تغییر و تحوّلی را، هیچ قومی را متحوّل و متغیّر نمی كند مگر آن جا كه نفوس مردم متغیّر می شود، آن گاه خداوند متعال پیروزی و انقلاب را برای آن ها ارزانی می دارد. »

به اعتقاد دكتر چمران، ' انقلابی آن نیست كه تفنگ بر دوش بكشد و لباس فدایی بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را از جرگه ی ملّت خارج كند و با شعارات و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل كند.

انقلابی آن است كه هنگام صلح، به انقلابی گری تظاهر نكند، ولی هنگام خطر، در پیشاپیش صفوف ملّت با دشمن بجنگد. انقلابی آن نیست كه با بی انصافی و زرنگی، حق دیگران را بگیرد، و مردمی را برای خاطر شنیدن حرف های او نیامده اند وادار كند كه ساعت ها به حرف های او گوش فرا دهند و كسانی را كه ملّت خواهان استماع سخنانشان هستند از سخن گفتن باز دارد. '

او متذكر می شود كه اگر احزاب و سازمان های موجود در اوّل انقلاب ' اسلحه به دست بگیرند و خود را پاسداران انقلاب بنامند، خاطره ی تلخ لبنان را در خاطره ها زنده می كنیم كه احزاب اسلحه به دست گرفتند، ارتش و پلیس و قانون از بین رفت، و همه شب دزدی و قتل، و هتك حرمت و چه اعمال ناشایست كه به وقوع پیوست.'

بر اساس آن چه گفته شد امروز مشخص می شود كه هدف تحریم های ظالمانه، ایجاد روحیه ی ناباوری، اعمال سخیف ترین جنایات بر ضدّ حامیان تفكر انقلاب اسلامی ایران در منطقه كه معمارانی همچون شهید دكتر چمران داشته است، و خرج میلیاردها دلار جهت خشكاندن اهداف متعالی انقلابی كه در نفس مردمانی همچون ایرانیان ریشه دوانده است در چیست. این كه زندانیان خود را یك روز با اسم القاعده و یك روز با اسم داعش روانه ی خاك مقدّس سرزمین های اسلامی می كنند در چیست.

می توان بیشتر فهمید كه چرا چمران هنگامی كه از كنار جوانی كه بر خاك افتاده و خونش روان و گرم است (همانند صحنه هایی كه امروز از كشتار مردم مظلوم مسلمان در منطقه می بینیم)، می گوید: 'خدایا دلم گرفته است، نمی توانم نفس بكشم، نمی خواهم بخندم، نمی توانم بگریم، خواب و خوراك از سرم رفته، قلبم شكسته، روحم پژمده و انسانیتم كشته شده. گویی سنگم، گویی دیگر احساس ندارم.'

آری چمران حس می كرد كه سنگ شده امّا نه به این معنا كه بی مسئولیّت شده است و وظیفه ای بر دوش ندارد. او از قید همه چیز زده و تنها خود را در محضر خدا می دید. هیهات كه او در ایران نیز پس از آن كه معاون نخست وزیر شده بود این گونه با خویش درد دل می كند:

ای علی، ای علی، ای علی به من تهمت زدند، مرا محكوم می كردند، به من فحش می دادند، زیرا تو را دوست می دارم. ای علی، نمی دانی كه چه جنایت ها كردند، چه ظلم ها، چه بدی ها، كه همه را تحمّل كردم. فداكاری می كردم، باز هم فحشم می دادند، بدی می كردند....سازمان ها احزاب می خواهند مرا بكشند، همه روزه دوستان مرا به خاك و خون می كشند، به خانه های آن ها می ریزند...چرا این طور است؟ زیرا من خواسته ام كه معیارهای تو را پیاده كنم، نتوانسته ام كه شرف خود و دین خود را به سیاست بازان بفروشم، نتوانسته ام كه با سرنوشت هزاران بی گناه بازی كنم، نتوانسته ام كه احساس تعهد و مسئولیت وجدانی خود را بكشم و در مقابل ظلم ها و جنایت ها سكوت كنم. شیعه ی علی از مرگ نمی ترسد....ای علی چه درد بزرگی است كه هنوز هم در جامعه ی ما به تو اهانت می كنند، ارزش تو را نمی فهمند، و هنوز استعداد درك تو را نیافته اند.....از علم و تواضع و فداكاری و استعدادهای من وحشت داشتند؛ مرا متهم می كردند كه یا جاسوسم یا بهایی؛ زیرا ممكن نیست كه كسی با این همه علم و این همه امكانات و مقام و زندگی خوب آمریكا را رها كندو با كمال تواضع، در كمال فقر، بدون هیچ پاداشی، در دامان خطر در جنوب لبنان با فقرا همنشین و هم درد باشد. از نظر آن ها باید دلیل دیگر وجود داشته باشد!'

در جایی شهید چمران می گوید: خدا نمی دانم تا كی باید بسوزم؟ تا چند رنج برم؟....احساس می كنم تا ابد خواهم سوخت. شمعی سوزان خواهم بود كه از سوزش من شاید بشریت لذّت خواهد برد.

كاش دكتر مصطفی چمران امروز در كنار ما بود و می دید این احساس او همانند نقاشی زیبایش با عنوان می خواهم شمع باشم و دنیا را روشن كنم به حقیقت پیوسته است. كاش می بود و می دید كه شمع نورانی جاودان سوزش چگونه دل های جوانان این سرزمین و هر انسان آزاده ی دیگری را روشن نگاه داشته و با شكستن بت های درونی خویش و روحیه ای انقلابی، به رهبری پیر جماران، خمینی كبیر ، بی اعتنا به شرایط نابرابری كه در اثر اعتقاد به اصولی كه او از جمله معمارانش بوده با جان ایستاده اند.

* از: علیرضا شیرازی نژاد – گروه اندیشه

منابع:

1- علی زیباترین سروده ی هستی – شهید دكتر مصطفی چمران

2- خدا بود و دیگر هیچ نبود – شهید دكتر مصطفی چمران

3 - دوران عالم جدید – بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره ی تجددّ

4 - دانشنامه ی جهان اسلام - مقاله دكتر مصطفی چمران

5 - Richard Bourne - Obituary: Che Guevara, Marxist Architect of Revolution

6 - روان های روشن، دكتر غلامحسین یوسفی

7 - chamran.ir
مرجع : خبرگزاری جمهوری اسلامی- ایرنا
کد مطلب : ۱۱۴۱۴۳۲
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما