به گزارش
اسلام تایمز؛ پس ازگمانههای فراوان رسانههای غربی در مورد اقدام احتمالی ترامپ برای اعزام چندین هزار نیروی نظامی به منطقه، بالاخره روز گذشته دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از اعزام 1500 نیروی نظامی به منطقه برای حمایت از نیروهای آمریکایی حاضر در منطقه خبر داد. وی در این رابطه گفت که ارسال این سربازان جدید یک «اقدام پیشگیرانه» است و این گروه از سربازان یک گروه «نسبتا کوچک» هستند. در مورد کم و کیف این نیروها نیز وزارت دفاع آمریکا «پنتاگون» اعلام کرد که از میان 1500 تن نیروهای اضافهای که قرار است به منطقه غرب آسیا اعزام شوند 900 تن تازهنفس و 600 تن دیگر نیروهایی هستند که با تمدید ماموریتهایشان در منطقه خواهند ماند. بنا به اعلام پنتاگون، نیروهای اضافه شامل تعدادی از مهندسان و افرادی با تخصصهای مدیریت سامانههای موشکی پاتریوت و هواپیماهای شناسایی هستند.
طبیعتاً در شرایطی که طی هفتههای اخیر به طور مداوم جوسازیهای رسانهای در مورد حضور گسترده نیروها و تجهیزات آمریکایی در منطقه برای مقابله با ایران، حتی از سوی برخی مقامات کاخ سفید همچون جان بولتون، صورت میگرفت، اکنون چنین اقدامی- بویژه وقتی که سفر دیپلماتهای قطری و عمانی را به تهران مد نظر قرار دهیم- به معنای عقبنشینی آمریکا از موضع تهاجمی گذشته به فاز دفاعی و کنترل تنش می باشد. اما مسئله ای که اکنون مطرح می شود این است که چه عواملی منجر به عقب نشینی طیف جنگ طلب کاخ سفید شده است؟
تهدیدات آشوب گسترده علیه منافع آمریکا
در اولویتبندی سیاست خارجی آمریکا از تعریف اهداف و منافع حیاتی برای گسترش حضور و نفوذ در مناطق استراتژیک جهان، همواره از جنگ دوم جهانی تاکنون منطقه غرب آسیا از اهمیت بسزایی برای سران کاخ سفید برخوردار بوده است. این امر را می توان در وجود منابع و ذخایر بزرگ انرژی و همچنین تأثیرگذاری تحولات این منطقه بر جهان دانست. به همین منظور آمریکا در طول دهههای گذشته به شدت در پی هندسه نظام امنیتی و حتی بازطراحی مرزهای جغرافیایی منطقه با هدف همسو کردن روند تحولات با منافع خود با بکارگیری تمامی ابزارها حتی استفاده از قدرت سخت و نیروی نظامی بوده است. با این حال تجربه جنگهای افغانستان و عراق و همچنین تحولات بیداری اسلامی در منطقه نشان داد که ضرورتاً از دل این آشوبآفرینیها، اهداف و نتایج مطلوب آنها حاصل نمیشود و حتی ممکن است همانند شرایط کنونی چالشهای موجود برای منافع آمریکا و متحدان منطقهای آن بیشتر از گذشته شود. تحولات سوریه و یمن و لبنان نمونه بارز این تجربه شکستآمیز می باشد. لذا بر همین اساس و با توجه به قدرت نیروهای مقاومت در سراسر منطقه واشنگتن به درستی خطرات غیرقابل تصور هرگونه تنشآفرینی خواسته یا ناخواسته با ایران برای منافع حیاتی خود و متحدانش را درک کرده است. چنانکه این تبعات می تواند اثرات بی واسطه ای بر روند اقتصاد جهانی و قیمت نفت به زیان آمریکا داشته باشد.
انتخابات ریاست جمهوری
پروسه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از هفته گذشته رسماً کلید خورد و رقیبان ترامپ در حزب دموکرات برای به چالش کشیدن وی رقابت درون حزبی خود را آغاز کردند. ترامپ در حالی برای ورود به رقابت آماده می شود که تقریباً غیر از دستاوردهای اقتصادی نتوانسته است هیچکدام از شعارهای مهم انتخاباتی داده شده را اجرایی کند. در واقع سیاستهای ترامپ از نبود استراتژیهای مشخص برای عملیاتی کردن اهداف تا پیش از فرارسیدن انتخابات رنج می برد (به طور مثال در نحوه تحمیل قرارداد تجاری به چین یا خلع سلاح کره شمالی). از این منظر دست رقبای ترامپ برای به چالش کشیدن کارنامه و سیاستهای او در حوزه های مختلف داخلی و خارجی بسیار باز است.
در این شرایط ماجراجویی، دسیسهگری یا بروز یک حادثه در خلیج فارس می تواند ویرانی کاملی برای موقعیت نه چندان مستحکم ترامپ در نزد افکار عمومی در پی داشته باشد.
مخالفتهای داخلی
از بعدی دیگر یکی از دلایل عقبنشینی کاخ سفید را می توان در مخالفتهای داخلی گسترده در مورد عملکرد ترامپ در خروج یکجانبه از توافق هستهای با ایران و تعارض آن با منافع آمریکا در نظر گرفت. در حالی که ترامپ در انتقاد از توافق هسته ای دولت اوباما با اطمینان از تحمیل توافق جدید بر ایران بدون دادن امتیازات گذشته از طریق افزایش فشارهای اقتصادی بر تهران سخن گفته بود، پاسخ منفی قابل پیشبینی مقامات ایران به درخواست مذاکره آمریکا، موجب شده تا بخش زیادی از نخبگان سیاسی و نظامی این کشور به مخالفت با تنشآفرینیهای مقامات کاخ سفید بپردازند. از سو.ی دیگر نباید از یاد برد که جامعه و افکار عمومی آمریکا نیز به هیچ عنوان با درگیر شدن دولت این کشور در جنگ بزرگ دیگری که فقط به سود شرکتهای تولید سلاح و صهیونیستهای ثروتمند می باشد و بار هزینههای نظامی و بدتر شدن شرایط اقتصادی را باید مردم بر دوش بکشند موافق نیستند و اساساً یکی از دلایل پیروزی ترامپ تأکید بر بی نتیجه بودن هزینه های نظامی واشنگتن در دهه های گذشته برای اقتصاد و رفاه عمومی ملت آمریکا بود.
پیشبرد معامله قرن
اما یکی دیگر از دلایل تلاش مقامات کاخ سفید برای کنترل تنش را می توان در موضوع زمینهچینیها برای پیشبرد معامله قرن ردیابی کرد. در حالی که مخالفت تمامعیار گروههای فلسطینی علیه پذیرش این طرح تمامی امیدهای ترامپ را برای عملیاتی کردن آن به بن بست کشانده است واشنگتن با اعلام تشکیل یک کنفرانس اقتصادی طی هفتههای آینده در بحرین به دنبال آن است تا از طریق مشارکت دادن کشورهای عربی زمینه مشروعیت آن را فراهم کرده و فلسطنیان نیز با دریافت رشوه و باج فراوان مالی نهایتاً مجبور به پذیرش طرح شوند. پیشبرد این طرح مستلزم وجود ثبات نسبی در سرزمینهای اشغالی و عدم بروز جنگ و بحران میان رژیم صهیونیستی و گروههای مقاومت در فلسطین، لبنان و سوریه می باشد. طبیعتاً با شروع درگیری در خلیج فارس میان ایران و آمریکا، بروز تقابل میان صهیونیستها و گروههای مقاومت اوج خواهد گرفت و آخرین میخ بر تابوت معامله قرن زده خواهد شد.