به گزارش
اسلام تایمز، رهبران حکومت طالبان پس از یک تسامح سیاسی، سرانجام در روز ۲۴مرداد به مناسبت دومین سالروز پیروزی طالبان و همچنین در ۲۸ مرداد به مناسبت سالروز استقلال افغانستان تقریبا به صورت هماهنگ علیه پاکستان موضع صریح اختیار کردند.
در این میان، ملا یعقوب سرپرست وزارت دفاع، سراجالدین حقانی سرپرست وزارت داخله/کشور و مولوی عبدالکبیر معاون سیاسی حکومت طالبان، به صورت واضح اعلان کردند که مسئله ناامنی در پاکستان یک مسأله کاملا داخلی است و دولت پاکستان نباید بیش از این «ضعفهای» خود را به گردن حکومت افغانستان بیندازد.
احتمال میرفت که این موضعگیری حکومت طالبان نیز بیش از این، تبدیل به مانور رسانهای نشود. اما سراجالدین حقانی در سفر به ولایت ارزگان بار دیگر پاکستان را متهم کرد که کمکاری و ضعفهای داخلی خود را به گردن حکومت طالبان میاندازد. در روزهای اخیر، عباس استانکزی معاون سیاسی وزارت خارجه طالبان نیز در یک گفتگوی اختصاصی با تلویزیون طلوع باردیگر به طور مفصل به اتهامات پاکستان واکنش نشان داد و در یک نگاه تقابلگرایانه راجع به سیاست دولت پاکستان مبنی بر سرکوب و نابودی کامل اعضای TTP گفت: «تحریک طالبان پاکستان، متعلق به مردم پاکستان است، در پاکستان زاده شده است و در پاکستان تقویت شده است.»
سؤال این است که چرا مسأله تحریک طالبان پاکستان اکنون تبدیل به یک
مسأله جدی در روابط پاکستان و افغانستان شده است؟ نگاه و برداشت عمومی این است که تحریک طالبان پاکستان در سالهای اخیر تبدیل به یک مشکل جدی امنیتی در پاکستان شده است. مهار این گروه، بدون همکاری جدی حکومت طالبان ممکن نیست به همین دلیل دولت پاکستان ناگزیر حکومت طالبان را برای این امر، تحت فشار جدی قرار داده است.
به نظر میرسد که این نوع نگاه و برداشت از این مسئله، کاملا یک نگاه سطحی و یک برداشت تقلیلگرایانه است. زیرا به احتمال خیلی زیاد، مسأله TTP و نسبت آن به حکومت طالبان، بیش از آن که مربوط به «ضعف امنیتی» دولت پاکستان باشد، ماهیتا تبدیل به یک «مسأله سیاسی» شده است که به استراتژی کلان پاکستان در قبال افغانستان مربوط میشود.
واقعیت این است که پس از نیم قرن، اکنون این حکومت افغانستان است که توسط تحریک طالبان پاکستان، «قدرت مداخله» و «ابزار مداخله» در امور داخلی پاکستان را به دست آورده است. این در حالی است که تمام رهبران سیاسی و نظامی مخالف حکومت طالبان، مطلقا به سیاست پاکستان بی اعتماد شدهاند و اینک هیچ رابطه استراتژیک فعال میان افغانستان و پاکستان وجود ندارند.
پشت پرده درخواست پاکستان از حکومت طالبان
دولت پاکستان در یک راهبرد آینده نگرانه به هدف قطع ابزار مداخله کابل بر اسلام آباد، رهبر حکومت طالبان را تحت فشار قرار داده است تا بر غیر اسلامی خواندن تحریک طالبان پاکستان
فتوا صادر کند. این درحالی است که تحریک طالبان پاکستان عملا در بیعت با رهبر طالبان قرار دارد و به نام او خطبه میخواند.
به احتمال زیاد پاکستان دریافته است که فتوای رهبر ملا هبتالله آخوندزاده علیه گروه تحریک طالبان پاکستان بر ضد خود حکومت افغانستان تفسیر خواهد شد.
زیرا هدف مشترک و اصلی هر دو گروه از جهاد، «تشکیل حکومت اسلامی» در افغانستان و پاکستان بوده است. و گرنه با خروج نیروهای غربی، اشغال افغانستان تقریبا یک امر پایان یافته بود. اکنون که طالبان افغانستان به هدف خود رسیده است، خیلی سخت است که بتواند در مسیر هدف طالبان پاکستان، سنگ شریعت بگذارد.
علاوه بر این، با صدور فتوای شرعی علیه تحریک طالبان پاکستان، فتواهای علیه خود حکومت طالبان در آن سوی خط دیورند نیز صادر خواهد شد که این امر، سربازان بیشماری را از آن سوی خط، علیه حکومت طالبان در قالب گروههای افراطی بسیج خواهد کرد.
در پاسخ به این چالش، حکومت طالبان به جای جستجوی یک راه حل اساسی، این موضوع را بیش از حد تبدیل به یک تبلیغات رسانهای کرد تا به مردم افغانستان بقبولاند که آنان هرگز وابسته به دولت پاکستان نیست. به نظر میرسد که این نوع روش و واکنش حکومت طالبان، هیچ کمکی بر حل این مسأله چالش بر انگیز نخواهد گذاشت. برعکس باعث افزایش تنش میان دو کشور خواهد شد.
در شرایط کنونی افغانستان، تنها راه منطقی و واقعبینانه این است که حکومت طالبان، «نگرانیهای کلان امنیتی و استراتژیک» همسایگان خود را کاملا جدی بگیرد. در قبال پاکستان نیز منطقیترین راه این است که حکومت طالبان سیاست خارجی خود را راجع به «مناقشه مرزی میان افغانستان و پاکستان»، «مبارزه با دهشت افکنی» و «تقابل سیاسی میان هند و پاکستان» به صورت واضح و مطابق منافع ملی افغانستان طراحی و اعلام کند. اگر طالبان این عقلانیت محض سیاسی را پیشه کند، بدون تردید، برای حل بحران افغانستان یک گام بزرگ تاریخی برداشته است.