وبسایت تحلیلی «INTERCEPT» در مقالهای به قلم جون شوارتس(27 می) به مسالهی تحسین و حتی تقدیس هنری کیسنجر، از پرقدرتترین و ذینفوذترین سیاستمداران آمریکا، توسط نخبگان این کشور پرداخته است، آن هم علیرغم این که به تعبیر شوارتس، همهی این نخبگان به خوبی از کارنامهی پر از خونریزی و تباهی کیسینجر آگاه هستند. شوارتس یک سوال کلیدی مطرح می کند: آیا این نخبگان، کیسینجر را «با وجود» جنایتهایش دوست دارند یا اصولا «به خاطر» همین جنایتهایش در بین نخبگان محبوب است؟
**
در سال 2002، وزیر خارجه سابق هنری کیسینجر و همسرش در یک مهمانی شام شیک و سطحبالا به میزبانی باربارا والترز شرکت کردند. سایر شرکتکنندگان شامل هنری گرونوالد سردبیر تایم، توماس مورفی رئیس سابق ABC، و پیتر جنینگز، مجری وقتِ شبکه ABC "World News Tonight" بودند.
طبق روایت مجلهی نیویورک، در موقعیتی در شامگاه، جنینگز خطاب به کیسینجر از او پرسید: "هنری، جنایتکار جنگی بودن چه احساسی دارد؟"
کیسینجر پاسخی نداد. با این حال، گرونوالد به جنینگز اطلاع داد که این پرسش "نامناسب" است. والترز که کیسینجر را «وفادارترین دوست» میدانست، بعداً گفت:
"سعی کردم موضوع را تغییر دهم، اما لحظهای بسیار معذبکننده بود. نانسی [همسر کیسینجر] به شدت واکنش نشان داد و ناراحت شد."
چند نکته قابل توجه در این مورد وجود دارد.
اولاً، آدمها در سطح بالای جامعه آمریکا، هنری کیسینجر را کاملا دوست دارند. او هموطن محبوب آنهاست و آنها مشتاق محافظت از احساسات ظریف او هستند.
دوم، جنینگز صادقانه معتقد بود که کیسینجر یک جنایتکار جنگی است و به طور غیرعادی، مایل بود این را در خلوت بگوید. با این حال، او شهامت گفتن این را در ملاء عام، برای ده ها میلیون مخاطب آمریکایی خود نداشت. احتمالاً او دیگر به این نوع مهمانی ها دعوت نمی شود.
سوم، رفقای فانتزی، معروف و ثروتمند کیسینجر دقیقاً مناقشه روی این نکته ندارند که کیسینجر یک هیولا است. در عوض{از نظر آنان}، طرح آن را یک خطا در آداب معاشرت است.
برای مثال، همه می دانند که رفیق شما به همسرش، که کنار شما نشسته است، خیانت می کند، اما کسی نباید به زبان بیاورد. چرا می خواهید حال و هوا را خراب کنید درست زمانی که همه ما شراب سرخ گرانقیمت می خوریم و اوقات خوشی را سپری می کنیم{چرا عیش ما را خراب می کنید؟}؟
وقتی گزارش جدید نیک تورس در مورد اقدامات کیسنجر در دوران مسوولیتهای دولتی را می خوانید، به این فکر کنید که کیسینجر چطور می تواند لمیده در آغوش ابریشمی ثروت و قدرت، زندگیش را به خوشی سپری کند. به نظر می رسد که کیسینجر مسئول بدبختی و مرگ، در ابعادی بسیار بیش از آنچه قبلاً شناخته شده بود، در بمباران کامبوج توسط ایالات متحده بود – که خود حقیقتا گویا هست.
در بالای هرم، کیسینجر از ضیافتهای بی پایان و اقیانوس های تحسین لذت می برد. در طول دولت نیکسون، کیسینجر، غالبا به معنای واقعی کلمه، مورد علاقه هالیوود بود. او در مراسم خاکسپاری یک جنایتکار جنگی کمترشناختهشده، یعنی توماس اندرز، در سال 1996 سخنرانی کرد، مراسمی که دیوید راکفلر (نوه جان دی، رئیس شورای روابط خارجی، مدیر عامل بانک چیس منهتن) و پل ولکر (رئیس فدرال رزرو)،آمالیا لاکروز د فورتابات (میلیاردر آرژانتینی)، و گوستاوو سیسنروس (یک میلیاردر ونزوئلایی) نیز حضور داشتند. جملهی معروفی از پل ولکر هست که گفت «سطح زندگی یک امریکایی معمولی، بالاست و باید پایینتر بیاید».
در اوج جنگ عراق، دیک چنی، معاون رئیسجمهور آمریکا گزارش داد که « با هنری کیسنجر بیشتر از هر کس دیگری صحبت می کند. فقط او {برای شماوره} می آید.»
هیلاری کلینتون از کیسینجر به عنوان یک دوست یاد کرد و گفت "من زمانی که به عنوان وزیر امور خارجه خدمت می کردم به مشاوره او اعتماد داشتم." (کلینتون برنامه خود را برای اهدای جایزه به طراح معروف، اسکار د لا رنتا تغییر داد تا هم او و هم د لا رنتا بتوانند در جشن تولد 90 سالگی کیسینجر شرکت کنند).
در سال 2014، کیسنجر در یک بازی بیسبال تیم یانکی ها به همراه سامانتا پاور، فعال به اصطلاح بشردوستانه شرکت کرد. پاور بعدا جایزهای به نام هنری کیسنجر و از دست شخص او دریافت کرد. این که فردی با رزومهی وحشتناک ضدحقوق بشری، به کسی جایزهی «فعالیت حقوقبشری» بدهد، به اندازه کافی ریشخندآمیز هست.
کیسنجر و سامانتا پاور در ورزشگاه یانکیها
کیسینجر در هیئت مدیره شرکت کلاهبردار Theranos با جیم متیس، ژنرال تفنگداران دریایی که بعدا وزیر دفاع دونالد ترامپ شد، و جورج شولتز، وزیر امور خارجه رونالد ریگان، عضویت داشت. کیسینجر یک بار به شوخی به خبرنگاران گفت که درباره الیزابت هولمز، بنیانگذار ترانوس، از منسوال نپرسید، زیرا "همه ما از او می ترسیدیم."
در اوایط ماه می، روزنامه واشنگتن پست به پسر کیسینجر، دیوید - رئیس شرکت تولید کانن اوبراین - فضایی اختصاص داد تا به رخ ما بکشد که قصد دارد از صدمین سالگرد تولد پدرش لذت ببرد.
مقاله دیوید کیسینجر در واشینگتن پست برای صدمین سالگرد تولد پدرش
کیسینجر در رویدادهای متعدد به مناسبت «جشن صدمین سالگرد تولدش شرکت میکند که او را از نیویورک به لندن و در نهایت به زادگاهش، شهر فورث آلمان می برد. یکی از رویدادهای آغازین در باشگاه Yale در منهتن برگزار شد:
حالا کسانی را که در انتهای هرم قرار دارند در نظر بگیرید: کامبوجیها، ویتنامیها، لائوسی ها، تیموری ها، پاکستانی ها، آمریکایی های لاتین و بسیاری دیگر که جان و بدنشان توسط کیسینجر تکه تکه شد. (این «بسیاری دیگر» در اینجا شامل سربازان آمریکایی نیز می شود که کیسینجر قبلا از آنها به عنوان «حیوانات احمق» یاد کرده بود فقط باید آنها را به عنوان چنگال به کار گرفت).
کتاب «روزهای واپسین» اثر باب وودوارد و کارل برنستاین
کیسنیجر سربازان آمریکایی را «حیوان»، «کودن» و «احمق» خوانده بود.
در اینجا شرحی را می آوریم که تورس در مورد یکی از افرادی که هنگام گزارش در کامبوج ملاقات کرده است، می نویسد:
"میس لورن با صورت گرد و قد کمی بیش از 5 فوت با صندلهای پلاستیکی، یک برادر بزرگتر را در حمله بالگرد و یک عمو و پسرعموهایش را در اثر آتش توپخانه از دست داد.
برای دههها، یک سوال او را آزار میداد: «هنوز تعجب میکنم که چرا آن هواپیماها همیشه در این منطقه حمله میکردند. چرا اینجا بمب ریختند؟»"
اما میس لورن هرگز و هرگز پاسخی دریافت نخواهد کرد. تورس برخوردی با کیسینجر را توصیف می کند که او توانسته بود همین سوال را مستقیما بپرسد:
"هنگامی که در مورد اصل این سوال تحت فشار قرار گرفت – این که کامبوجی ها بمباران شدند و کشته شدند - کیسینجر به وضوح عصبانی شد: «در تلاش برای اثبات چه چیزی هستید؟» او غرغر کرد و بعد، وقتی من حاضر به تسلیم نشدم، حرفم را قطع کرد: «با آن بازی کن!{با سوالت خوش باش}» و بعد «اوقات خوبی داشته باشید.»
از او خواستم به سوال میس لورن پاسخ دهد: »چرا آنها اینجا بمب انداختند؟« او قبول نکرد.
کیسینجر در حالی که عصایش را به زمین می زد، به طعنه گفت: «من به اندازه کافی برای شما باهوش نیستم. من فاقد هوش و کیفیت اخلاقی شما هستم.» بعد راه افتاد و بیرون رفت.
»باهاش بازی کن.» لابد درک این که افرادی که این کشور را اداره می کنند، این نوع انسان{یعنی امثال ما افراد سطح پایینتر از ایشان} را جذاب و لذت بخش می دانند، باید مایه دلگرمی باشد. این که قاتلی در تاریخ باشد که الیت حاکم بر آمریکا تحسینش نکنند، باعث تعجب خواهد بود، چرا که فرضشان این است که آن قاتلان کشتارهای خود را با هدف حفظ نخبگان آمریکا، با ثروت زیاد، گرم و امن در پشت جوخهای از تفنگها، انجام داده اند.