به گزارش
اسلام تایمز، دکترین پیرامون مفهومی استراتژیک بود که رژیم صهیونیستی دهه 1950 میلادی برای مقابله با انزوای خود در خاورمیانه به وجود آورد. هدف اصلی این دکترین، ایجاد پیوند با کشورهای غیرعرب و گروههایی بود که منافع مشترکی با رژیم صهیونیستی داشتند و به صورت مستقیم در تنازعات «عربی- صهیونیستی» درگیر نبودند.
این دکترین بر این مفهوم تمرکز داشت که رژیم صهیونیستی میتواند شرکایی را در منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) پیدا کند که در عین حال که در این منطقه حضور دارند، خارج از جهان عرب نیز باشند تا در مقابل دشمنی اعراب در برابر رژیم صهیونیستی تعادل ایجاد کنند. اصلیترین هدف دکترین پیرامون، گسترش تأثیرگذاری رژیم صهیونیستی و ایجاد روابط استراتژیک با کشورهایی بود که مکان جغرافیایی آنها به طور مستقیم به همسایگان عرب رژیم صهیونیستی نمیرسید.
این روابط قرار بود با همکاری دیپلماتیک، همکاری اقتصادی و کمک نظامی، امنیت و جایگاه منطقهای رژیم صهیونیستی را تقویت کند. از جمله مهمترین کشورهای منطقه که شامل روابط نزدیک رژیم صهیونیستی میشدند، ایران و ترکیه بودند. دکترین پیرامون اصولا بر عوامل کلیدی زیر تمرکز داشت: کشورهای غیرعرب و اقلیتهای مذهبی و قومی. رژیم صهیونیستی تلاش کرد با کشورهای غیرعربی که درگیریها یا تعارضات مشترکی با کشورهای عرب داشتند، ارتباط پیدا کند.
ایران، ترکیه و اتیوپی، از جمله این کشورها بودند که بهدلیل درگیریهای خود با اعراب منطقه، میتوانستند همکاری نزدیکی با رژیم صهیونیستی داشته و آن را از انزوا در منطقه بیرون بکشند. با شکلگیری همکاری با این کشورها، رژیم صهیونیستی قصد داشت تعادلی در برابر یکپارچگی عربی در برابر خود ایجاد کند. رژیم صهیونیستی همچنین تلاش کرد روابطی با اقلیتهای مذهبی و قومی در داخل کشورهای عربی برقرار کند که با حاکمان عرب در تعارض بودند. هدف این دکترین این بود که با حمایت از گروههای در اقلیت، از نارضایتیهای آنها بهرهبرداری کند تا یکپارچگی عربی در برابر رژیم صهیونیستی ضعیف شود.
به عنوان مثال، رژیم صهیونیستی روابطی با مسیحیان مارونی در لبنان و کردها در عراق برقرار کرد. این دکترین اما بسیار زودتر از آنچه تصور میشد، از هم پاشید و رژیم صهیونیستی که تا پیش از این دیدگاه درستی در برابر تغییرات در منطقه غرب آسیا نداشت، به یکباره با انقلاب اسلامی 57 ایران، تغییر سیستم سیاسی در اتیوپی و بعد از آن، تغییر سیاستهای همکاری با اسرائیل در ترکیه روبهرو شد. اگر چه دکترین پیرامون به رژیم صهیونیستی امکان همکاری نظامی و استراتژیک با کشورها و گروههای غیرعرب را میداد اما در نهایت یک استراتژی موقت بود.
این دکترین نمیتوانست هدف اصلی رژیم صهیونیستی یعنی برقراری صلح با همسایگان عرب یا برقراری رابطه استراتژیک با یک قدرت جهانی مانند ایالات متحده را جایگزین کند. به مرور زمان، اثربخشی دکترین پیرامون کاهش یافت، زیرا رژیم صهیونیستی نتوانست درباره تغییر در منظومههای سیاسی- جغرافیایی کشورهای منطقه چشمانداز درستی داشته باشد. در دهههای بعد، زمانی که شعارهای انقلاب اسلامی ایران به سایر کشورهای دنیا نیز راه پیدا کرد و رژیم صهیونیستی شاهد شکلگیری یک دشمن دیگر در منطقه برای خود بود، شرایط برای صلح با اعراب را با پادرمیانی دولت ایالات متحده فراهمتر دید و به سمت دوستی با اعراب و دشمنی با کشورهایی رفت که تا آن زمان «کشورهای پیرامون» خوانده میشدند اما حالا دیگر به محور اصلی اقدامات ضد صهیونیستی تبدیل شده بودند.
دکترین پیرامون میتواند بر این اساس به سمت یک «پیرامون» دیگر هدایت شود: کشورهای پیرامون ایران! بر همین اساس پروژه ایرانهراسی با شدت هر چه تمامتر توسط ایالات متحده پی گرفته شد و در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ، سرانجام تلاشها برای اجرای سیاست جدید «توجه به اعراب و برقراری رابطه با اعراب منطقه» تا اندازهای به بار نشست. این اتحاد که از جنبه رسانهای بسیار بزرگنمایی شده بود، سرانجام پس از مدتی ماهیت واقعی خود را نشان داد؛ ماهیتی که مانند ماهیت اصلی رژیم صهیونیستی به سستی «خانه عنکبوت» بود.
دکترین پیرامون، جدا از اهداف و نیتهای اولیه خود، دچار چنان اشتباهات محاسباتیای بود که تا امروز نیز بر روابط منطقهای رژیم صهیونیستی تأثیر گذاشته است. نخستین اشتباه محاسباتی رژیم صهیونیستی این بود که گمان میکرد با ارتباط برقرار کردن با کشورهای پیرامون اعراب بعد از دهه 50 میلادی، میتواند ائتلافی اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی علیه دشمنانش که در آن زمان ائتلاف اعراب منطقه بود، ایجاد کند. این اشتباه دقیقا در حال حاضر در مقابل ایران نیز تکرار شده و همان اشتباهی است که منجر به ناکارآمدی و از بین رفتن توافق آبراهام بین این رژیم و کشورهای عرب منطقه در روزهای بعد از ریاستجمهوری ترامپ شد.
دومین اشتباه که از همان روزهای ابتدایی این دکترین دنبال شد و تاکنون نیز ادامه دارد، نادیده گرفتن جو عمومی منطقه و افکار عمومی در دنیای اسلام علیه این رژیم است. رژیم صهیونیستی از همان ابتدا باور داشت نزدیکی به برخی حکام منطقه و ساختارهای سیاسیشان، میتواند به افکار عمومی مسلمانان و شهروندان منطقه شکل دهد. این اتفاق تا به حال- از دهه 50 میلادی- رخ نداده است. اتفاقاتی مانند انقلاب اسلامی ایران و تبدیل شدن شعار مرگ بر اسرائیل به عنوان نخستین شعار پسا انقلاب، تا برپایی تجمعات مختلف در کشورهای منطقه در زمان اجرایی شدن توافق آبراهام، نشان داد چنین محاسباتی از ابتدا اشتباه بوده است.
در آخرین مورد، نوع مواجهه مردم در جامجهانی قطر با خبرنگاران و شهروندان اسرائیلی بود که نشان داد مردم منطقه رویهای کاملا جدا از برخی حکمرانان خود دارند. اتفاق اخیر در مصر و هدف قرار دادن سربازان اسرائیلی توسط سرباز مصری، نشان از این دارد که نفرت از رژیم اشغالگر محور اصلی اتحاد مسلمانان در تمام منطقه است؛ خواه حکام از نظر سیاسی مجبور به پیروی از آمریکا و رژیم صهیونیستی باشند، خواه نباشند. رژیم صهیونیستی باز هم با دکترین پیرامون، نشان داد قصد حلوفصل مسائل و مشکلات خود با جهان عرب و کشورهای منطقه و حتی همسایگان خود را ندارد و تنها بهدنبال ایجاد ائتلافهای مقطعی و کوتاهمدت برای ادامه حیات در منطقه است.
هماکنون اما «دکترین پیرامون» به شکل دیگری در حال اجراست. حالا که روابط تهران – ریاض رو به بهبود میرود و تهران سیاست خارجی مبتنی بر حسن همسایگی را سرلوحه خود قرار داده، مسؤولان رژیم صهیونیستی بهخوبی به این مساله واقفند که نمیتوانند روی کشورهایی مانند ایران، ترکیه، عربستان یا حتی کشورهای دیگر منطقه مانند امارات و بحرین برای عادیسازی روابطشان سرمایهگذاری انجام دهند و به همین دلیل به دنبال اجرایی کردن سیاست پیرامون در سایر نقاط منطقه هستند؛ منطقهای که بعد از حملات 11 سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان و عراق، توسط جورج بوش پسر به آن لقب «خاورمیانه بزرگ» داده شد.
تلاش رژیم صهیونیستی برای ایجاد نفوذ در منطقه شمال آفریقا یا کشورهایی مانند جیبوتی، لیبی یا حتی سودان نشان از این دارد که مسؤولان رژیم صهیونیستی تلاش دارند با توسل به بازیگران فرامنطقهای، از انزوا در منطقه بیرون بیایند. در واقع رژیم صهیونیستی بعد از شکست در استراتژی یا دکترین «پیرامون» حالا باید به دکترین «پیرامونِ پیرامون» فکر کند که این دکترین، تعریفی جز خروج از منطقه ندارد.