اینها را گفتم که دفع دخل مقدر باشد تا از عظمتی سخن بگویم که ندیدنش در کنار ضعفها همانقدر احمقانه است که ندیدن ضعفها!
این ماجرا را در همین سفر از یکی از دوستان شنیدم؛ نام شهرهای نبل و الزهرا در ایران در ماجراهای سوریه خیلی معروف شد؛ شهرهایی که مدّتها در محاصره سنگین مسلّحین و تروریستها در سوریه بود. کار برای اهالی بسیار بغرنج شد و به وضعیتی رسید که کسی نمیتوانست تحمل کند.
این دوستمان که خودش خبرنگار بینالمللی و از اهالی نبل است (آن برهه به دلیل خبرنگاری در شهر دیگری مستقر شده بود) میگفت در چنان شرایطی دوستان و آشنایانش از داخل این دو شهر کوچکِ به هم چسبیدهی محاصره شده تماس گرفتند و گفتند کار بالا گرفته، جانها به لب آمده و طاقتها طاق شده و عنقریب است که شهر کامل سقوط کند.
از دوستمان پرسیده بود آیا از ایرانیها خبری دارد که چه خواهند کرد؟ این رفیق، تماسهای مختلفی برقرار میکند که شرحش مفصل است؛ نهایتاً از «زبان خودش» به مرتبطینش در نبل و الزهرا میگوید: آنطور که من فهمیدم مستشاران ایرانی در قسمت دیگر مشغول نبردند، اما اوضاع نبل و الزهرا هم تحت رصد کامل است؛ اگر تروریستها قصد ورود کنند، ظرف یک ساعت ایرانیها فرامیرسند.
اهالی نبل و الزهرا با همین جمله بسیار روحیه میگیرند؛ به دستگاه چاپ دسترسی نداشتهاند اما گفته بودند از آن عصر تا ظهر فردایش با خودکار و به صورت دستی صدها اطلاعیه نوشته و این موضوع را تحریر و در شهر توزیع کردهاند.
دوستمان میگفت چند سال بعد، پس از رفع کامل محاصره، آن دوستانش در نبل و الزهرا را دیده بود که گفته بودند همان یک جمله، چنان روحیهها را تقویت کرد که به فاکتور بسیار مهمی در جلوگیری از تصرف این شهرها شد.
همین رفیق میگفت هم اهالی شهر به جوانمردی ایرانیها، آنگاه که بویژه زنان و کودکان به مخاطره بیفتند، اعتماد کامل داشتند و هم اینکه بعدها از سخنان برخی تروریستهای دستگیر شده فهمیده بودند که آنها هم چون احتمال میدادند نیروهای ایرانی هم جزو نیروهای مستقر در شهر باشند در عملیاتهایشان با احتیاط و ترس بیشتری حرکت میکردند.
این عظمت این نیروهاست؛ ایران در کنار ضعفهایش چنین جلوههای مجللی هم دارد؛ دیالکتیک دیدن این دو با هم حل کارها را حتماً تسهیل میکند، اما هر طرفِ زوایای این دوربین اگر مختل و کور باشد، افق کمسو میشود.