به گزارش
اسلام تایمز، مذاکرات دوساله ایران و عربستان برای پایان دادن به چند سال روابط پرتنش، اسفندماه سال گذشته در پکن به نتیجه رسید و دو طرف برای ازسرگیری روابط به توافق دست پیدا کردند. اگرچه از سرگیری رابطه دو کشور به معنای رفع همه اختلافات مبنایی درخصوص برخی موضوعات یا اتمام تفاوت رهیافت و رویکرد دو کشور در برخی مباحث یا پروندههای خاص نیست اما میتواند زمینهساز همگرایی بیشتر دو طرف در مسائل منطقهای باشد.
در حداقلیترین حالت، این توافق مهر پایانی بر توافق صلح ابراهیم برای عادیسازی روابط اعراب با رژیمصهیونیستی با هدف تشکیل ائتلافی نظامی-سیاسی-امنیتی علیه تهران بود. همچنین امضای آن در پکن پایتخت چین، نگرانیهایی را در واشنگتن برانگیخت زیرا آنها در بحبوحه رقابت با پکن، دوست و دشمن خود را برای یک توافق در کنار رقیب میدیدند.
پس از شوکزدگی غربیها بابت این توافق، دستگاه رسانهای و ارتش سایبری غرب و رژیمصهیونیستی با هدف انحراف افکار عمومی، در تحلیلهایی مدعی شدند روابط ریاض و تهران با هدایت و البته فشار واشنگتن انجام شده است. این درحالی است که شکلگیری این توافق آن هم در چین، بهنوعی زیان بزرگی برای آمریکا بوده و این مساله توسط مقامات دولت این کشور به صورت تلویحی و همچنین کارشناسان آمریکایی مورد تایید قرار گرفته است.
این دستگاه رسانهای، به یکباره حامی مقاومت مردم یمن در برابر سعودیها شد و پیرامون توافق، از رها شدن یمن توسط ایران سخن گفت. این تبلیغات میگویند تهران در برابر ریاض دست به عقبنشینی زده و پذیرفته حمایت از نیروهای مقاومت در صنعا را رها کند. اگر این ادعا حتی نزدیک به واقعیت بود، طبیعی نبود پس از توافق تهران و ریاض، مقامات سعودی برای مذاکره راهی صنعا شوند و با کسانی مذاکره کنند که برای سر آنها جایزه چند میلیون دلاری تعیین کرده بودند.
آنها سالها پشت این ادعا پنهان شده بودند که تهران حامی مالی و تسلیحاتی انصارالله است و اگر این حمایت نباشد، کار این گروه تمام است. با این محاسبات، اگر تهران انصارالله را به دلیل توافق با ریاض رها میکرد، ریاض میبایست حملات همهجانبهای را علیه صنعا از سر میگرفت اما به جای جنگ، راه صلح را درپیش گرفت. نکته جالبتر که این ادعاهای بیاساس را زیر سوال میبرد، موضع حمایتی انصارالله از توافق تهران و ریاض است.
پس از اعلام توافق، «محمد عبدالسلام» سخنگوی جنبش انصارالله از توافق استقبال کرد و گفت: «منطقه نیازمند بازگشت روابط عادی میان کشورهای خود بوده تا امت اسلامی بتواند امنیت ازدسترفته خود را درنتیجه مداخلات خارجی به رهبری صهیونیستها و آمریکاییها احیا کند.»
صرفنظر از فضاسازیهای ارتش سایبری غرب، بررسی صحنه میدانی و اینکه عربستان به دنبال چه بود، نشان میدهد که اساسا سعودیها در آرزوی توافق با یمن و بیرون کشیدن پایشان از این باتلاق بیپایان بودند.
هدف عربستان چه بود؟ چه شد؟
عربستان از سال 2015 که حمله علیه یمن را آغاز کرد تا اواخر سال گذشته میلادی حتی در جدیترین شرایط و زیر حملات سنگین یمنیها، چند خواسته داشت که حداکثری بوده و حاضر به انعطاف درباره آنها نبود.
سعودیها میگفتند «نیروهای مقاومت یمن باید خلع سلاح شده و بهصورت گروهی صرفا سیاسی درآیند»، همانند آنچه درباره نیروهای مقاومت لبنان نیز گفته میشود؛ درحالیکه اساسا با وجود جمعیت گسترده شیعیان در لبنان و زیدیها در یمن که بین یکسوم تا نیمی از جمعیت دو کشور میشود، این دو گروه از سیاست رانده شده بودند و به قوت سلاح موفق به احیای بخشی از سهم خود شدند.
هدف دیگر ریاض «بازگرداندن «عبدربه منصور هادی» رئیسجمهور مستعفی یمن به راس قدرت» بود که لازمه آن «رهاسازی صنعا توسط مقاومت با مذاکره و فشار یا تصرف نظامی » تلقی میشد. امروز نه نیروهای مقاومت یمن خلع سلاح شدهاند، نه دولت وابسته به عربستان بر سر کار بازگشته و نه صنعا رها یا تصرف شده است.
از لحاظ کیفی نیز این موارد به زیان سعودیها بودهاند. نیروهای مقاومت یمن از گذشته مسلحتر شدهاند، دولت وابسته به ائتلاف عربی با تقسیم بین دو گروه متحد عربستان و متحد امارات دوپاره شده و این ازهمگسیختگی میان دو طرف درحال تزاید است. حتی در داخل یک اتحاد نیز این از جداییهای فزاینده بوده که آن را میتوان در برکناری عبدربه منصور هادی و تشکیل شورای ریاستی یمن در اردوگاه سعودیها دید.
درباره صنعا نیز نیروهای مقاومت موفق شدهاند به تدریج جایگاه خود در این شهر را مستحکمتر سازند. آنها در وهله نخست نیروهای عبدالله صالح را در این شهر سرکوب کردند، پس از آن با تصرف مناطق مهم استان مارب خطر حمله نظامی به پایتخت را مرتفع ساختند و سپس با انجام حملات متقابل علیه سعودیها، هزینه حمله به صنعا را افزایش دادند. این شهر همچنین با توافقات صورتگرفته از محاصره بیرون آمده و فرودگاه بینالمللی آن مجددا به مدار فعالیت بازگشته است.
عربستان در بعد زمانی نیز تلاش داشت با انجام «حملات هوایی» در «کوتاهمدت» و طی سه هفته بر صنعا دست یافته و خواستهای خود در یمن را اجرایی سازد. مرحله بعدی جنگ «حملات زمینی» در «میانمدت» بود که برمبنای آن ضمن تقویت مزدوران یمنی، نیروهای ارتش ائتلاف متجاوز عربی و همچنین مزدوران سودانی به جنگ وارد شدند؛ هرچند این مساله نیز ناکام ماند.
مرحله سومی بر «حملات پراکنده فرسایشی زیر سایه محاصره» در «بلندمدت» متمرکز بود تا بتواند با فرسایش توان مقاومت، آن را درنهایت به زانو درآورد. آنچه مانع موفقیت این مرحله از جنگ شد، شدت گرفتن حمله به عمق خاک عربستان بود بهگونهای که در ماههای آخر پیش از آتشبس، خاک سعودی که پیشتر شاهد سالانه چند حمله بود، به صورت هفتگی و روزانه زیر تهاجم موشکی و پهپادی قرار گرفت.
عربستان با ناکامی سه مرحله «حملات هوایی در کوتاهمدت»، «حملات زمینی در میانمدت» و «حملات پراکنده فرسایشی زیر سایه محاصره در بلندمدت» دیگر عملا طرحی برای ادامه جنگ نداشت. سعودیها در مرحله سوم که نیازمند اجرای طولانیمدت بود، به دلیل قرار گرفتن زیر آتش حملات عمقی یمنیها صبر خود را از دست دادند.
در کنار این موارد، نیروهای مقاومت یمن موفق شده بودند به مناطقی از جنوب عربستان که سابقا یمنی بوده و در سال 1934 تحت اشغال سعودیها قرار گرفته بودند، نفوذ کرده و در آن مستقر شوند. امروز هرچند بر اثر آتشبس حملات تهاجمی علیه خاک سعودی متوقف شده اما یمنیها همچنان در استانهای جنوبی عربستان نفوذ و حضور نظامی دارند.
هزینههای ناکامی در یمن
عربستان در هر سه برنامهریزی خود برای جنگ در افقهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت شکست خورد اما آنچه باعث شد ریاض شکست را بپذیرد، عدم توان این کشور برای ایجاد ابهام در شکست برای فرارسیدن زمانی مناسب جهت پایان آبرومندانه به جنگ بود.
آمریکا در اواخر دهه 2000 میلادی و اوایل دهه 2010 متوجه شکست در افغانستان شده بود اما تلاش کرد با مقاومت در این کشور، شکست را نپذیرد. واشنگتن قصد داشت در کمین فرصتی مناسب بنشیند تا در آن بتواند از تبعات پذیرش شکست شانه خالی کند. سعودیها نیز در یمن جنگ را باخته ادامه میدادند تا ننگ پذیرش شکست در جنگ را نپذیرند. با اینحال میزان آسیبهای این جنگ به میزانی بود که ریاض قادر به ادامه وضعیت «ابهام» نبود. در ادامه این آسیبها مورد بررسی قرار گرفتهاند.
1- ضربه اقتصادی
سعودیها در طول چندین دهه فروش نفت، درآمدهای خود را در دو قالب ذخیرهسازی کرده بودند. یک قالب صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان است که سعودیها از طریق آن دست به سرمایهگذاریهای مولد اقتصادی در داخل و خارج از این کشور میزدند. دومین قالب نیز صندوق ذخایر ارزی است.
سعودیها در طی جنگ نیمی (50 درصد) تا سهچهارم (75 درصد) ذخایر ارزی خود را از دست دادند؛ هرچند در حین جنگ با کاهش درگیریها و افزایش قیمت نفت موفق به ترمیم بخشی از این خسارتها شدند. صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان نیز برای جلب همراهی کشورها در جنگ یا خاموش ساختن صداهای مخالف، به دستگاه رشوه ریاض تبدیل شده و مجبور شده دهها میلیارد دلار در قالب سرمایهگذاری و خرید سهام، هزینه متحمل گردد.
ادامه روند جنگ یمن باعث میشد تا تاسیسات سعودیها در حوزههای نفت، برق و دیگر زیرساختها همواره زیر آتش باشند و در هر هفته چندصد تا چند میلیارد دلار زیان متوجه ریاض شود.
2- ضربه منطقهای
سعودیها بلافاصله پس از بروز بحران برایشان در یمن، از معادلات سوریه بهطور کامل محو شدند. این مساله خود نشان داد که قضیه یمن تا چه میزان نیازمند منابع و امکانات وسیعی است. ادامه بحران در یمن میتوانست با فرسایش توان ریاض، آنها را در دیگر پروندههای منطقهای تضعیف کند تا سعودیها در این پروندهها نیز به وضعیت تعیین کنندهای برسند.
3- ضربه نظامی
عربستان سعودی در جنگ یمن نشان داد ارتشی غیررزمی دارد و حتی برای دفاع از مرزهایش در مجاورت یمن نیازمند مزدوران سودانی است. این جنگ ناکارآمدی نیروهای زمینی و هوایی سعودی را نشان داده و البته فراتر از تخلیه ظرفیت نظامی عربستان، معضلاتی را نیز دامنگیر متحدان این کشور ساخت.
عدم موفقیت سامانههای پدافند هوایی پاتریوت در دفع کامل حملات موشکی یمن باعث بیحیثیتی این سامانه آمریکایی شد. همچنین آسیبپذیری مواضع سعودی در برابر موشکهای کروز و پهپادهای انتحاری آشکار ساخت در زرادخانه غرب و قدرتهای جهانی سامانه موثری برای دفاع در برابر این تسلیحات وجود ندارد.
4- خدشه به تمامیت ارضی
عربستان سعودی در سال 1934 با جداساختن سه استان یمیی عسیر، جازان و نجران از خاک یمن، آنها را به خاک خود منضم ساخت. یمنیها با توجه به پیوندهای قبیلهای خود موفق شده بودند در این استانها نفوذ کرده و حتی اطراف شهرهای مهم را تحت کنترل خود درآورند.
در بهار سال 2019 (1398) سرلشکر محمد العاطفی، وزیر دفاع دولت یمن از اطراف شهر جازان، در خاک عربستان سعودی بازدید کرد. فیلم منتشر شده نشان میداد اطراف شهر بهطور کامل در اختیار نیروهای یمنی قرار دارد. یک روز پیش از این دیدار نیز صنعا اعلام کرده بود بر بیش از 20 پایگاه عربستان در نجران تسلط دارد.
وضعیت مقاومت یمن
تقریبا بیش از 90 درصد جمعیت یمن در یکسوم تا یکچهارم غربی این کشور متمرکز هستند؛ جایی که بخش اعظم آن تحت کنترل مقاومت قرار دارد. دولت مرکزی صنعا تحت کنترل مقاومت، تقریبا بر سهچهارم جمعیت یمن و یکچهارم یمن تسلط دارد. مخالفان که مورد حمایت ائتلاف عربی قرار دارند بر بخشی از نوار ساحلی جنوب و همچنین منطقه کمجمعیت اما وسیع شرق مسلطند.
شکسته شدن سدهای دفاعی ائتلاف متجاوز عربی در استانهای مأرب و الجوب میتواند سقوط استان حضرموت را تسریع کرده و عملا 80 درصد خاک یمن را تحت کنترل دولت مستقر در صنعا قرار دهد.
آینده چه خواهد شد؟
به نظر میرسد همانگونه که حملات یمن به عمق عربستان این کشور را به قبول آتشبس در سال 2022 رساند، باعث پایان حمایت این ائتلاف از مزدورانش در آینده خواهد شد. اگر سعودیها به حمایت مداوم تسلیحاتی و مالی از مزدوران خود در یمن بپردازند، صنعا بار دیگر خاک این کشور را آماج حملات قرار خواهد داد. این معادله درصورت تداوم ریاض را از مناسبات نظامی داخل یمن خارج ساخته و شورشیان در جنوب را در مضیقه جدی قرار خواهد داد.
اگر عربستان سعودی از مارب خارج شود، منطقه وسیع شرق یمن تحت کنترل نیروهای مقاومت در خواهد آمد. اگر ریاض عدن را نیز تخلیه کند، بخش اعظمی از سواحل جنوب نیز در اختیار صنعا قرار خواهد گرفت.
هرچند فعلا روند مذاکرات میان یمن و عربستان سعودی وقوع چنین تحولی را از لحاظ نظامی نشان نمیدهد اما در ادامه صنعا با فشار نظامی به ریاض، این کشور را از معادله نظامی داخلی یمن خارج میکند.
سیدمهدی طالبی