به گزارش
اسلام تایمز، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده شهید نیروی قدس سپاه پاسداران و سیدالشهدای محور مقاومت در بخشی از خاطرات خود مطالبی را درباره چرایی ورود ایران به سوریه عنوان کرده است. گزیده سخنان سردار سلیمانی درباره درباره چرایی ورود ایران به سوریه به شرح زیر است:
چرا ما در بُعد حکومتی تصمیم گرفتیم در مقابل چنین حوادثی بایستیم؟ چرا در سوریه وارد شدیم؟ چرا در عراق وارد شدیم و کمک کردیم؟ چند مسئله وجود دارد که اینها حلش از راه دیپلماتیک و دیپلماسی غیر ممکن است. یعنی میخ دیپلماسی با هر چکشی به این سنگ سخت این موضوع فرو نمیرود. این را با دیپلماسی نمیتوان حل کرد بعضیها نادانسته سخن پراکنی میکنند.
اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود هیچکس مصلح تر از امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) نبوده است. هیچکس مصلح تر از امام حسین (صلوات الله علیه) نبوده است. چرا امام حسین و چرا امیرالمؤمنین (صلوات الله علیهم) در بعضی جاها دست به شمشیر بردند؟ و چرا امام حسین (صلوات الله علیه) با خون خودش و فرزندانش و این فقهای حقیقی عالم اسلام آمد دفاع کرد از اسلام با خون؟ چون آن منطق، منطق دیپلماسی نبود.
وقتی که منطق طرف مقابل این است که شما از نظر دینی واجب القتل هستی و کشتن تو و هرچه میزان بیشتر کشتن تو بهشت را بر او واجب میکند، برای کسی که تو را واجب القتل میداند آیا امکانی برای دیپلماسی وجود دارد؟ این جا جهاد میخواهد.
چرا ولیفقیه و امام ما امام امروز جامعه ما اصرار به ایستادگی و حمایت از این جبهه برای خشکاندن ریشه این خبیثه خطرناک کرد؟ این مسئله ساده نیست من نمونههایی دیدم و میشنیدم از شنود بین چند جوان وهابی دعوا بود تعدادیشان قهر کرده بودند فرماندهشان میخواست مشکل اینها را حل کند.
میخواستند از این جبهه بروند به جبهه دیگری، به فرمانده دیگری. حرف شان چه بود؟ حرف بر سر این بود که نوبت من بوده که عمل انتحاری انجام بدهم، اما این نوبت من را به دیگری واگذار کرده! منطقی که هزار و پانصد انتحاری در طول هفت ماه در عملیات موصل عمل بکند، این منطق، منطق جهاد میخواهد. این منطق، راهی جز اینکه شما با جهاد با آن مواجه بشوید، ندارد. نمیتوانید.
او همه هدفش خشکاندن ریشه دینی شما است. وقتی شما را واجب القتل میداند و نوامیس شما را غارت خود میداند همان کاری که در سنجار شد و همان جنایتی که اسپایشر اتفاق افتاد و در جاهای دیگر و در سوریه اتفاق افتاد. این جا منطقش این است که باید ایستادگی کرد.
یک وقت انسان میگوید این خطر مربوط به جای دیگری است، به ما چه! یک وقت نه، همه تلاش او این است که این را از سر راه بردارد، به ما برسد. آن خبیثی که اعلام دولت اسلامی عراق و شام را کرد، آن پل اول بود برای رسیدن به ما. آن کسی که همه جمعیت و مردمش واجب القتل بودند، این جا بود. ایران اسلامی بود.
ما میتوانستیم بنشینیم نگاه کنیم ببینیم سوریه کی سقوط میکند، عراق کی سقوط میکند. او تجهیز بشود و با قدرتی ده برابر و صد برابر بعد بیاید به مرزهای ما، وارد کشور بشود صف آرایی کند و شروع کند به کشتار. هیچ انسان هوشمندی، هیچ مدیرِ مدبّری، هیچ انسان مسئولی این را قبول نمیکند و میگوید باید رفت به سمت این شجره خبیثه، آن را در ریشه خشکاند.