۰
شنبه ۳ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۰۰

یک تیغ تا پایان

نتانیاهو آخرین پادشاه یهودی فلسطین می‌شود؟
مرگ تدریجی اسرائیل
مرگ تدریجی اسرائیل
به گزارش اسلام تایمز، سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس هفته گذشته به توصیف وضعیت فعلی رژیم‌صهیونیستی و تهدیدات موجودیتی آن پرداخت. فرمانده سپاه قدس درباره حمله رژیم به لبنان در سال 1982 و پیشروی تا بیروت، پایتخت این کشور، گفت: «روزی که شما خرمشهر را آزاد می‌کردید صهیونیست‌ها سرشان را پایین انداختند و از جنوب لبنان وارد شدند، تا بیروت رفتند و در کمتر از یک هفته حدود چهار هزار انسان را کشتند.» فرمانده عالی نیروهای محور مقاومت سپس به بیان وضعیت فعلی رژیم پرداخت: «امروز که شما اینجا نشسته‌اید در هفته حدود ۴۰ تا ۵۰ عملیات فقط در کرانه باختری انجام می‌شود، در‌حالی‌که کرانه باختری دو برابر شهر تهران وسعت دارد.»

این اظهارات تقریبا برعهده گرفتن رسمی اقدامات مقاومتی در فلسطین اشغالی از سوی محور مقاومت بود. اقداماتی که یکی از اهداف آن پاسخ به جسارت رژیم در برعهده گرفتن رسمی حملات هوایی به کاروان‌های مقاومت در مرزهای عراق و سوریه است. این فرمانده ارشد، ناآرامی‌های اخیر ایران را نیز ناشی از برنامه‌ریزی غرب و رژیم‌صهیونیستی برای متوقف ساختن تهران از حرکت دانسته و واشنگتن را به همراه تل‌آویو به وارد آوردن فشار مضاعف تهدید کرد.  سردار قاآنی همچنین توصیه پیشین خود به صهیونیست‌ها درباره فروش خانه‌هایشان را یادآوری کرده و گفتند: «در شهادت حاج‌قاسم گفتیم تا دیر نشده خانه‌هایتان را بفروشید زیرا در سرزمین اشغالی خانه ارزان می‌شود اما گوش نکردند.»

تهدیدهای فرمانده عالی محور مقاومت که کنترل نظامی در مسیر ایران-مدیترانه را برعهده دارد درحالی است که بنیامین نتانیاهو دولت افراطی خود را معرفی کرده و این دولت تا دو هفته دیگر در تل‌آویو روی کار خواهد آمد. حضور افراط‌گرایان در این دولت که خواهان قطع تولید و توزیع برق در اوقات مقدس هفته بوده و همچنین در پی ماجراجویی‌های نظامی هستند، عده‌ای از صهیونیست‌ها را برآن داشته تا با ایجاد جنبش‌های بازگشت، به دنبال مهاجرت معکوس به سرزمین‌های اصلی خود در غرب باشند.  وضعیت رژیم اما وخیم‌تر از آن است که صرفا روی کار آمدن دولت فاجعه نتانیاهو را بتوان عامل از بین رفتن آن معرفی کرد. نتانیاهو و دولت افراطی‌اش تنها بخشی از ماجرا هستند نه تمام آن، اما احتمال دارد پایان داستان صهیونیسم را آنها بازی کنند. 

 ایدئولوژی صهیونیسم، معادل موجودیت ملی و ملیت 
در رژیم‌صهیونیستی ایدئولوژی و حزب ذیل موجودیت تعریف نمی‌شوند، بلکه معادل آن هستند. ایدئولوژی صهیونیسم با تمامی جناح‌هایی که برمبنای آن بروز کرده‌اند، با تهدید افول‌پذیری روبه‌روست. به همین دلیل هرگاه این ایدئولوژی یا حزب صهیونیسم دچار افول شود، رژیم‌صهیونیستی نیز از بین می‌رود. 

در کشورهای جهان ایدئولوژی‌ها و احزاب ذیل موجودیت قرار دارند و با فروپاشی‌شان نه موجودیت بلکه ابعاد قدرت کشور می‌تواند تحت‌تاثیر قرار گیرد، مانند آنچه در فروپاشی شوروی رخ داد. در این نمونه با افول ایدئولوژی کمونیسم و مضمحل شدن حزب کمونیست، شوروی فروپاشید اما روسیه باقی ماند. 

این مساله به دلیل تقدم سرزمین بر ایدئولوژی است. روس‌ها در سرزمین روسیه سکونت داشتند و پس از تجربه نظام پادشاهی، مدتی سرزمین خود را با کمونیسم اداره کردند و پس از آن نیز این نظام را مجددا تغییر دادند. دیگر کشورهای جهان نیز چنین روندی را طی کرده‌اند. فرانسه دارای نظام پادشاهی بود، دچار انقلاب شده و در چند رفت‌و‌برگشت میان نظام‌های سیاسی مختلف که موجب بازگشت مجدد پادشاهی نیز شد، این کشور پنج سیستم را در چهارچوب جمهوری تجربه کرد. 

درباره رژیم‌صهیونیستی اما این روند برخلاف کشورهای دیگر، به‌گونه‌ای متفاوت روی داده است. در این نمونه ابتدا ایدئولوژی صهیونیسم به وجود آمده و سپس برمبنای این ایدئولوژی و با مهاجرت دادن جمعیت، موجودیتی به نام رژیم‌صهیونیستی تاسیس شد. در این صورت اگر ایدئولوژی صهیونیسم دچار افول شود، موجودیت نیز از بین خواهد رفت. این در حالی‌ است که ناکارآمدی ایدئولوژی و احزاب علی‌رغم ایجاد بحران‌های شدید در سطح تجزیه‌طلبی و حتی از بین رفتن حاکمیت، موجودیت را از بین نمی‌برد. 

در مواردی که حاکمیت سیاسی از بین می‌رود، ملت به‌صورت هویتی و فرهنگی به حیات خود ادامه می‌دهد مانند آنچه در تاریخ مصر، ایران و لهستان تجربه شده است. از این ملت‌ها در زمان عدم حضورشان در نقشه سیاسی، برداشتی غیر‌ملی نمی‌شد. مصری‌ها به مدت بیش از دو هزار سال در نقشه سیاسی جهان جایی نداشتند و به صورت مداوم تحت سلطه یونیانیان، رومی‌ها، اعراب و عثمانی زندگی کردند، اما از ملت مصر، برداشتی غیر‌مصری وجود نداشت. این مساله درباره رژیم‌صهیونیستی و ملتی که برای خود ساخته و پرداخته کرده هیچگونه امکانی ندارد. با از بین رفتن موجودیت سیاسی، موجودیت هویتی و فرهنگی نیز از بین می‌رود. به دلیل پراکندگی طولانی‌مدت جمعیت یهودیان در جهان، نه دیگر ملت‌ها و نه خود آنها، از یهودیان برداشتی ملی ندارند. 

 ایدئولوژی صهیونیسم چرا دچار فرسایش شده است؟
به وجود آمدن ایدئولوژی صهیونیسم مولود شرایطی خاص بود. هسته اصلی وضعیتی که صهیونیسم در آن ایجاد شد، وضعیت بغرنج یهودیان در درگیری‌های اروپا بود. در اواخر قرن نوزدهم و دو جنگ جهانی رخ داده طی نیمه نخست قرن بیستم، یهودیان همانند دیگر ساکنان اروپا هزینه‌های سنگینی پرداخت کردند. از سوی دیگر، در ملی‌گرایی آن دوره، یهودیان مورد شک و تردید دولت‌های ملی قرار داشتند. 

جهان غرب امروزه دیگر وضعیتی مشابه با گذشته ندارد. جمعیت‌های اروپایی در قالب توافقات و ساختارهای جدید مانند اتحادیه اروپا و مزایایی مانند ویزای شینگن و تابعیت‌های چندگانه و شرایط آسان اخذ تابعیت، به راحتی در مرزهای اروپایی جابه‌جا می‌شوند و این قاره پذیرای مهاجران زیادی حتی خارج از قاره سبز است. اروپا تا پیش از جنگ اوکراین در سال جاری، به مدت دست‌کم دو دهه شاهد جنگ نبود. پیش از آن نیز صرفا بالکان در دهه 1990 دچار بحران‌هایی شده بود. 

قاره سبز دیگر نه شاهد جنگ و ناامنی‌های پیشین است و نه ضدخارجی. از این رو صهیونیسم که ریشه‌هایش در مهاجران یهودی ستم‌دیده اروپایی قرار دارد، یکی از اصلی‌ترین هسته‌های شکل‌گیری خود را از‌بین‌رفته می‌بیند. 

 ایدئولوژی صهیونیسم چگونه در حوزه سرزمینی عینیت یافت؟
اگر ناامنی در اروپا یکی از پیشران‌های اصلی شکل‌گیری ایده صهیونیسم بود، آنچه به این ایده عینیت بخشید حمایت قدرت‌های خارجی بود. صهیونیست‌ها بدون حامی خارجی قدرت ایجاد یک موجودیت سیاسی در غرب آسیا را نداشتند. 

صهیونیست‌ها ابتدا از طریق امپراتوری آلمان و سپس از طریق نزدیکی به امپراتوری انگلیس به سمت تحت کنترل گرفتن فلسطین گام برداشتند. کشورهای اروپایی نیز ‌انگیزه‌هایی برای حمایت از آنها داشتند. یهودیان به دلیل تمایزاتی که با جوامع اروپایی داشتند، مورد تنفر بوده و علی‌رغم تلاش برای ادغام در جوامع، درنهایت از این کار باز‌می‌ماندند. از این رو مهاجرت این گروه از اروپا، برای دولت‌های اروپایی مطلوب بود. قدرت‌های اروپایی اما قصد داشتند، دولت یهودی را در نقطه‌ای بکارند که در آنجا برای‌شان مطلوبیت بیشتری به بار‌آورد. 

به همین دلیل در بین گزینه‌هایی مانند آرژانتین و حتی اوگاندا، فلسطین انتخاب شد. این انتخاب به غیر از واقع شدن فلسطین در منطقه‌ای بسیار مهم، مزیت‌های دیگری نیز داشت. فلسطین به دلایل مذهبی و تاریخی، برتری بی‌چون‌و‌چرایی بر گزینه‌هایی مانند آرژانتین و اوگاندا داشت و به وسیله آن، راضی ساختن یهودیان برای مهاجرت به یک دولت یهودی آسان‌تر بود. از سوی دیگر فلسطین نسبت به گزینه‌های دیگر، به محل سکونت یهودیان در اروپا بسیار نزدیک‌تر بود که باعث می‌شد آنها راحت‌تر راضی به مهاجرت شوند. 

امروزه کماکان، رژیم‌صهیونیستی برای قدرت‌های خارجی دارای مطلوبیت است اما از میزان آن به‌شدت کاسته شده است. غرب دیگر تنفر و احساس خطری نسبت به حضور یهودیان ندارد، تا نیازمند رژیمی برای جذب آنان باشد. از سوی دیگر موجودیت و اعتبار رژیم‌صهیونیستی که پیش‌تر از طریق داستان‌هایی درباره مظلومیت و کشتار یهودیان، توجیه و تقویت می‌شد، به دلیل تغییرات وسیع دیگر قابل پیگیری نیست. به همین دلیل هرچند تنفر از یهودیان جای چندانی در غرب ندارد، اما تنفر از رژیم‌صهیونیستی درحال افزایش است. به همین دلیل حمایت گسترده از تل‌آویو، همانند گذشته نه میسر و نه مورد تمایل کشورهای اروپایی است.  

در کنار این مسائل، هزینه‌های حمایت از رژیم به‌شدت افزایش یافته درحالی‌که کارایی آن در مشغول‌سازی کشورهای منطقه جهت دفاع از غرب، کاهش یافته است. رشد قدرت کشورهای منطقه به میزانی بوده، که دیگر رژیمی در سطح تل‌آویو قادر به جلوگیری از خیزش آنها به شکل موثری نیست. رژیم‌صهیونیستی کماکان مورد‌توجه غرب و مورد‌نیاز آن است اما نه در وزن پیشین خود.  در کنار کاهش وزن رژیم‌صهیونیستی در نگاه غرب، باید به تخلیه اثرگذاری خارجی بر موجودیت رژیم نیز اشاره کرد. هرچند میزان توجه غرب به تل‌آویو کاهش یافته اما به دلیل قدرت غرب، این حمایت کاهش‌یافته نیز سطح قابل‌توجهی دارد و تل‌آویو با اندک حمایت آن نیز به وضعیت مناسبی می‌رسد. 

با‌این‌حال رژیم‌صهیونیستی علی‌رغم حمایت‌های غرب، طی چهارسال اخیر دست‌کم پنج انتخابات زودهنگام پارلمانی برگزار کرده و کماکان غرق در مشکلات و شکاف‌های سیاسی است. کمک‌ها و حمایت‌های غرب به هر میزانی که زیاد باشد، وابسته به انسجام رژیم است تا موثر واقع شود. 

 ظهور قدرت‌های منطقه‌ای 
با افول آمریکا از سطح تک‌قطب جهان و تبدیل شدنش به یکی از قطب‌ها، جهان چند‌قطبی درحال شکل‌گیری است. وضعیت در این جهان چند‌قطبی با جهان‌های تک‌قطبی و دو‌قطبی پیشین متفاوت است.  رژیم‌صهیونیستی در ابتدای تاسیس خود که مقارن با پیدایش جهان دوقطبی بود از حمایت هردو ابرقدرت جهانی برخوردار گشت اما در ادامه به دلیل تکیه بر آمریکا مورد غضب شوروی قرار گرفت. با‌این‌وجود پشتیبانی آمریکا به‌عنوان یکی از دو قطب موجود، عامل حیات رژیم به‌شمار می‌رفت. وضعیت کنونی اما اندکی با وضعیت پیشین متفاوت است. در وضعیت پیشین رژیم هرچند می‌توانست علی‌رغم دشمنی یک قطب، با حمایت‌های قطب دیگر به حیاتش ادامه دهد اما در جهان چندقطبی امروز، چنین موضوعی امکان‌پذیر نیست. 

در جهان دو‌قطبی و تک‌قطبی پیشین، قدرت‌های منطقه‌ای تحت سایه قدرت‌های بسیار بزرگ، قابلیت شکل‌گیری نداشتند اما یکی از ویژگی‌های جهان چند‌قطبی، ظهور قدرت‌های منطقه‌ای است. امروزه غرب آسیا شاهد ۴ قدرت منطقه‌ای شامل ایران، ترکیه، عربستان سعودی و رژیم‌صهیونیستی است. این قدرت‌های منطقه‌ای طیف متفاوتی از روابط را از همکاری تا تخاصم و ائتلاف با یکدیگر علیه قطب یا قطب‌های دیگر تجربه می‌کنند. از این رو صحنه غرب آسیا با حضور قدرت‌های منطقه‌ای، شاهد زد‌و‌خوردهایی است. ایران، ترکیه و عربستان‌سعودی در این زد‌و‌خورده‌ها آسیب دیده یا در بدترین حالت حکومت‌هایشان عوض می‌شود اما موجودیت‌شان دستخوش تغییر نمی‌شود.

حتی اگر این کشورها تحت فشارهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تجزیه شوند، اما بدنه اصلی باقی می‌ماند و موجب نابودی کشور یا ملت نمی‌شود اما مساله برای رژیم‌صهیونیستی به‌طور کلی متفاوت است. رژیم در فضای رقابت قدرت‌های منطقه‌ای که مستلزم زد‌و‌خوردهایی میان آن‌هاست، به دلیل ظرفیت‌های پایینش در هضم ضربات، وضعیت بغرنجی دارد.  غرب برای جلوگیری از آسیبی که ظهور قدرت‌های منطقه‌ای برای تل‌آویو دارد، تلاش کرده از طریق فشار حداکثری علیه ایران و محور مقاومت، طرح‌هایی مانند صلح ابراهیم، ورود گسترده‌تر به منطقه و همچنین ائتلاف‌های منطقه‌ای، خطرات شرایط جدید را از رژیم‌صهیونیستی دور کند.  اقدامات آمریکا در این حوزه شامل چند دسته می‌شود.

واشنگتن نخست تلاش کرده با فشارهای خود مانند راه‌اندازی جنگ اقتصادی با ایران، کودتای 2016 علیه ترکیه و جنگ‌های نیابتی از ظهور قدرت‌های منطقه‌ای جلوگیری کرده یا از شدت بروز آنها بکاهد.  در دومین سطح، آمریکا اصرار داشت ائتلافی از کشورهای عربی منطقه به همراه ترکیه علیه ایران تشکیل داده و رژیم‌صهیونیستی را در آن عضو سازد، تا با متمرکز شدن آنان حول تهدیدی مشترک با نام تهران، توجهات از تل‌آویو دور شود.  در سومین سطح، واشنگتن قصد داشت با ایجاد تهدیدات در مناطقی که به‌طور مستقیم راهی به رژیم‌صهیونیستی ندارند، آسیب‌ها را از این رژیم دور کند.

محور اصلی این سیاست، تلاش برای تنظیم درگیری‌ها میان سه قطب دیگر منطقه یعنی ایران، ترکیه و عربستان‌سعودی بود تا این سه قطب تمام توان خود را در درگیری با یکدیگر صرف کرده و توانی برای زد‌و‌خورد با رژیم نداشته باشند.  درباره ایران، رقابت با محور ترکیه درگیری‌هایی را در قفقاز دامن زده و بحران‌های خلیج‌فارس به محوریت عربستان‌سعودی نیز گسترش یافتند.  غرب می‌دانست، اقداماتش در سوریه و عراق باعث شده محور مقاومت به رهبری ایران با از بین رفتن دولت صدام حسین و سرکوب گروه‌های تروریستی مانند داعش، جای پای خود در بین النهرین و شام را مستحکم سازد؛ مناطقی که مسیر ایران-مدیترانه را شامل شده و تهران را مستقیم به فلسطین اشغالی می‌رسانند.

 آمریکا به همین دلیل خواستار درگیر شدن ایران در قفقاز و خلیج‌فارس بود تا حتی درصورت پیشروی ایران در این پرونده‌ها، پیشروی‌های صورت‌گرفته موجب نزدیک‌تر شدن تهران به مرزهای تل‌آویو نشود.  با‌این‌حال هم جلوگیری از ظهور قدرت‌های منطقه‌ای شکست خورده، هم شدت بروزشان زیاد است و هم تشکیل ائتلاف راه به جایی نبرده و تهران نیز وارد درگیری در خلیج فارس و قفقاز نشده است.  

این مسائل نشان می‌دهد رژیم به دلیل محدود بودن قدرت و عدم تاب‌آوری مادی در برابر ضربات رقابت قدرت‌های منطقه‌ای قادر به ادامه حیات نیست. از سوی دیگر اگر این فشارها نظام سیاسی را هدف گرفته و به آن برسند، ساقط شدن این نظام سیاسی به دلیل یگانگی حزب صهیونیسم با موجودیت به معنای جایگزینی نظام دیگری با آن نیست بلکه نقطه پایان وجودی رژیم به حساب خواهد آمد.  برای آنکه شرایط جدید ناشی از ظهور قدرت‌های منطقه‌ای و تاثیر آن بر رژیم بهتر درک شود، شاید ارتباط ترکیه با قضیه فلسطین موضوعی مناسب باشد.

ترکیه مشکلی با موجودیت رژیم نداشته و خواهان پایان یافتن آن نیست اما در دوران رجب طیب اردوغان بر قضیه فلسطین تمرکز داشته است. از نگاه آنکارا، این کشور برای رقابت با محور ایران که دیدگاه‌های مقاومتی را رهبری می‌کند و همچنین محور عربستان که حامی حکومت‌های محافظه‌کار و گروه‌های بنیادگرای اسلامی‌ست، نیازمند توجه به قضیه فلسطین است. ترکیه از طریق حمایت از قضیه فلسطین می‌تواند در جهان اسلام و جهان عرب اعتبار کسب کند. رژیم هرچند سیبل اصلی ترکیه نیست اما به دلیل قرار گرفتن در مسیر توسعه‌طلبی منطقه‌ای این کشور به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای، آسیب‌هایی را متحمل می‌شود. وقتی تل‌آویو از یک موضوعی که غیر‌مستقیم به آن مربوط است، دچار زیان می‌شود، در رقابت جدی با محور مقاومت که هدف اصلی خود را نابودی رژیم‌صهیونیستی می‌داند، آسیب‌های جدی‌تری را متحمل خواهد شد. 

 دودستگی سیاسی و نظامی
رژیم به دلیل محدودیت‌هایش نمی‌تواند دودستگی سیاسی را تحمل کند. این دو‌دستگی اگر ادامه یافته و به ارتش به‌عنوان رکن اصلی موجودیت رژیم راه یابد، وضعیت برای رژیم دشوار می‌شود. 

به دلیل یکسانی ارتش با موجودیت رژیم، شکاف در این سازمان نظامی معادل از‌بین‌رفتن موجودیت رژیم است. شکاف‌هایی که امروزه شواهدی از آن با روی کار آمدن راست‌گرایان افراطی بروز کرده، در صورت پیشرفت با تقسیم ارتش و تبدیل آن به گروه‌های شبه‌نظامی، عملا وضعیت را به پیش از 1948 سوق خواهد داد؛ زمانی که نیروی نظامی صهیونیست‌ها در فلسطین اشغالی چند دسته گروه شبه‌نظامی بودند و دولتی صهیونیستی نیز وجود نداشت.  افزایش تهدیدات داخلی رژیم، یک عامل دیگر در تقسیم ارتش به گروه‌های شبه‌نظامی و رشد تاسیس چنین گروه‌هایی در خارج از ارتش است.  ارتش‌ها اگر در داخل مرزهای سرزمینی وارد درگیری شوند، عملکردی شبه‌نظامی‌گونه یافته و تاسیس گروه‌های شبه‌نظامی در این سرزمین ناگزیر است.

 سوریه نمونه عالی و در جریان در این حوزه است. درگیر شدن ارتش سوریه در داخل مرزهای سرزمینی این کشور و جنگیدن در نقاط بسیار پراکنده و تکثر عملیاتی، ارتش را به واحدهای کوچکی تبدیل کرده و آنها را مشابه گروه‌های شبه‌نظامی ساخته است. از سوی دیگر به دلیل التهابات گسترده داخلی و لزوم مسلح شدن افراد در جای‌جای سوریه برای حفاظت از خود و اطرافیانشان، گروه‌های شبه‌نظامی در این کشور افزایش یافته‌اند.  نظام سوریه در چنین شرایطی به‌شدت تضعیف شده و سرزمین‌هایی را نیز از دست داده اما موجودیت خود را حفظ کرده است. وضعیت رژیم اما متفاوت است. با تقسیم ارتش رژیم به گروه‌های شبه‌نظامی و رشد گروه‌های شبه‌نظامی خارج از ارتش، صهیونیست‌های تضعیف‌شده به‌شدت مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. 

 ساکنانی که دیگر به صرف حضور در رژیم راضی نیستند 
در گذشته ساکنان رژیم یهودیانی بودند که به دلیل هراس از اتفاقاتی که در زمانی نزدیک برای‌شان به‌وجود آمده بود به صرف حضور در فلسطین اشغالی و زندگی در سایه دولت یهودی راضی بودند و بسیاری از مشکلات را می‌پذیرفتند.  یهودیان بیش از نیم‌قرن کشتار را در اروپا از اواخر قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم تجربه کرده بودند و با تاسیس رژیم‌صهیونیستی در سال 1948، اشتیاقی فراوان برای مهاجرت به آن داشتند.  پس از گذشت چند دهه از تاسیس رژیم و از بین رفتن شرایط بغرنج یهودیان در اروپا موج‌های بعدی مهاجرت صرفا برای دسترسی به زندگی بهتر صورت می‌گرفت.

 در حال حاضر نه دیگر تهدید جانی یهودیان در غرب وجود دارد و نه رفاه رژیم برای‌شان به دلیل رفاه جهانی موضوعیت دارد. از سوی دیگر بخش بزرگی از جمعیت رژیم در فلسطین اشغالی و در زمان حاکمیت صهیونیست‌ها متولد شده‌اند و دیدگاه‌های مشابه با آوارگان یهودی طی جنگ جهانی دوم ندارند که صرفا به دلیل حضور در رژیم راضی باشند و هرمشکلی را تحمل کنند.  تغییر نوع مهاجران و همچنین افزایش تعداد متولد‌شدگان در فلسین اشغالی، محور رضایت‌بخش و وحدت بخش رژیم را دچار فرسایش ساخته است. 

 رشد مذهبی‌ها 
یهودیان به دو شاخه اصلی تقسیم می‌شوند؛ نخست یهودیان غرب آسیا و سفاردی‌ها که آنها نیز ریشه در غرب آسیا دارند و دوم اشکنازی‌ها.  سفاردی‌ها یهودیان غرب آسیایی به شمار می‌روند که همراه مسلمانان به شمال آفریقا و اندلس (اسپانیا) رفتند. این گروه یهودیانی هستند که ریشه در بین اسرائیل دارند. 
اشکنازی‌ها اما ریشه‌شان به حکومت خزرها بازمی‌گردد. خزرها قبایل ترک‌نژادی بودند که در ناحیه شمال و غرب دریای خزر زندگی کرده و حکومت تشکیل دادند. آن‌ها برای حفظ حکومت‌شان دربرابر همسایگان قدرتمند مسلمان و مسیحی از طریق بازرگانان یهودی دین یهودیت را برگزیدند.  بعدها این دین از طریق مضمحل شدن حکومت خزرها و ادغام‌شان در حکومت‌های سرزمین روسیه، به شرق اروپا راه یافتند.  از این رو اشکنازی‌ها برخلاف یهودیان غرب آسیا و سفاردی‌ها عنصر اصلی یهودی بودن یعنی خون را نداشتند. 

در زمان تاسیس رژیم، به این دلیل که اشکنازی‌ها به تبع حضورشان در کشورهای پیشرفته‌تر که از لحاظ اجتماعی، تحصیلی، سیاسی و جمعیتی وضعیت بهتری داشتند، گروه غالب در رژیم‌صهیونیستی را تشکیل دادند. یهودیان سفاردی که مذهبی‌تر بودند، در برابر اشکناری‌ها حرفی برای گفتن نداشتند و بالاتر از آن به دلیل ناآگاهی از دیدگاهی سیاسی و سهم‌خواهانه نیز برخوردار نبودند. 

امروزه اما جمعیت هردو گروه همگن‌تر شده است. مذهبی‌ها بیشتر در یهودیان غرب آسیا و سفاردی‌ها ریشه دارند به‌گونه‌ای که اریه درعی مراکشی‌تبار و ایتمار بن‌غفیر کرد‌تبار هستند. این دو از رهبران برجسته یهودیان مذهبی افراطی به شمار می‌روند. از سویی دیگر مذهبی‌ها به دلیل دیدگاه‌های دینی و رشد جمعیت بالایشان از حدود ۱۱ درصد در حال رسیدن به ۲۵ درصد از جمعیت رژیم هستند. این گروه فقط به تحصیل علوم یهودی پرداخته، حقوق دریافت کرده و به سربازی نیز نمی‌روند اما همزمان خواسته‌های زیادی برای تحمیل بر جامعه دارند. 

این درحالی است که محل زندگی آنان نیز برخلاف مراکز سکولار و اشکنازی‌نشین که در مناطق شهری نوار مدیترانه متمرکز هستند، در شهرک‌های کم‌جمعیت و در اطراف مراکز مقدس به‌ویژه قدس و کرانه باختری قرار دارد.  مذهبی‌ها در گرداندن چرخ‌های جامعه نقشی ندارند ولی همزمان خواستار تندتر چرخیدن این چرخ‌ها هستند. به‌عنوان نمونه این دسته در بین نظامیان حضور ندارند اما خواهان تهاجمی‌تر شدن ارتش هستند که نیازمند افزایش تعداد سربازان است.  آن‌ها به دلیل سویه مذهبی و ملی‌گرایی شدید، به‌شدت با جامعه غرب و دیگر جوامع که سکولار و لیبرال هستند، تضاد دارند. امری که هماهنگی رژیم‌صهیونیستی با پشتیبانان خارجی را تحت تاثیر قرار داده و حتی فعالیت‌های معمول‌شان در جهان فعلی را دچار چالش می‌کند. 

 ادغام نشدن در محیط پیرامونی
رژیم‌صهیونیستی با محیط اطراف خود دارای ارتباطی مناسب و کامل نیست. به دلیل ارتباطات محدودی نیز که با محیط اطراف خود دارد از مسیر کانال‌های غیر‌قانونی شکل می‌گیرد. به‌عنوان نمونه جامعه رژیم با منطقه ارتباطی ندارد اما دزدها و قاچاقچیان آن با دزدها و چاقاچیان منطقه مرتبط هستند. به همین دلیل صهیونیست‌ها از فواید محیط پیرامونی خود محروم مانده و معایب آن مانند مواد مخدر، قاچاق انسان و سلاح را به خود جذب می‌کنند. 

 حملات پیش‌دستانه رژیم غیر‌ممکن شده است 
رژیم پیش‌تر با شکل‌گیری هرگونه تهدید به صورت مستقیم به منشا آن حمله می‌کرد اما به دلیل تغییر شرایط و قدرتمند شدن کشورهای منطقه حتی در سطح کشوری مانند قطر، ضمن از دست رفتن فرصت حملات پیش‌دستانه برتری رژیم نیز تحت‌تاثیر قرار گرفته است.  صهیونیست‌ها حتی از لحاظ وجهه نیز از قدرت پیشین برخوردار نیستند. در گذشته رژیم‌صهیونیستی به‌عنوان کشوری پیشرفته و برخوردار از دموکراسی با کیفیت در غرب آسیا ستایش می‌شد اما در حال حاضر اقداماتی مانند سرمایه‌گذاری اعراب در تقویت قدرت نرم شان از طریق فعالیت‌های رسانه‌ای یا برگزاری مسابقات جهانی مانند برگزاری جام‌جهانی 2022 فوتبال در قطر، برتری وجهه‌ای رژیم را با افول مواجه ساخته است. رژیم اگر قادر به حفظ برتری خود نباشد، تهدیدات به مرزها و داخل آن می‌رسند، که رسیده‌اند.

 صهیونیست‌ها در سال تاسیس رژیم، 500 هزار فلسطینی را از سرزمین‌های 1948 اخراج کردند که نسبت بالایی از جمعیت را در 74 سال پیش شامل می‌شد.  صهیونیست‌ها در حال حاضر نه‌تنها قادر به اخراج فلسطینی‌ها نیستند بلکه قدرت کنترل آنها را هم از دست داده‌اند. ابعاد ارتش رژیم که برای حملات پیش‌دستانه طراحی شده بودند، به دلیل ناکارآمدی امروز وبال آن هستند به‌گونه‌ای که این ارتش بیکار شده، به محل فروش غیرقانونی سلاح تبدیل شده است.  رژیم به دلیل مسدود شدن مسیر حملات پیش‌دستانه نمی‌تواند مشکلات خود را از بین برده و لاجرم با آنها در داخل مرزهای فلسطین اشغالی روبه‌رو می‌شود.

با‌این‌وجود، مسدود شدن این مسیر مشکل‌آفرینی‌های دیگری نیز داشته است.  عدم امکان حملات پیش‌دستانه موجب شده تا دفاع در اولویت رژیم قرار گیرد. سیستم‌های تسلیحاتی و فناوری رژیم به جای تهاجم به سمت دفاع رفته‌اند. سیستم‌های پدافند هوایی گران‌قیمت و پیچیده پیکان و گنبد آهنین که میلیاردها دلار هزینه طراحی و توسعه آنها شده نمونه‌هایی از این تغییر تسلیحاتی هستند.  دستگاه‌های امنیتی رژیم مانند پلیس گسترش یافته یا از ارتش بزرگ این رژیم به جای استفاده در جنگ یا ایجاد بازدارندگی، به‌عنوان پلیس در ماموریت‌های کرانه باختری استفاده می‌شود. 
 
کد مطلب : ۱۰۳۱۷۷۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما