به گزارش
اسلام تایمز، روزنامه بیزنس اینسایدر در مطلبی به معانی احتمالی گسترش روابط چین و عربستان پرداخته است: «شی جینپینگ، رئیسجمهوری چین در ماه میلادی جاری به ریاض سفر کرد، سفری که شامل دیدار دوجانبه میان مقامات چین و عربستان، نشست چین-خلیج فارس و نشست چین با کشورهای عرب بود و با توافقهایی درباره همکاریهای ریاض و پکن در حوزههای انرژی و فناوری به پایان رسید.
در مدت این سفر، رسانههای غربی به نتیجهگیریهای عجولانه پرداخته و گفتند که توافقهای حاصل شده در این دیدارها پیامی تهدیدآمیز برای غرب است. اما این پیشفرض که چین همان نگاهی را به خاورمیانه دارد که آمریکا در ۳۰ سال گذشته داشته، اساساً اشتباه است. چین از دیرباز به این نتیجه رسیده که مداخله آمریکا در خاورمیانه برای قدرت و توان خود آمریکا مضر است. سفر شی جینپینگ به عربستان و همچنین منافع، سرمایه گذاری و حضور چین در خاورمیانه - بیش از آنکه نشان از سودای اتحاد امنیتی یا جاهطلبی ژئوپلتیک پکن داشته باشد - صرفاً به منافع مشترک اقتصادی و مسئله تامین انرژی پایدار برمیگردد.
اولین چیزی که باید بدانیم این است که دلیل اصلی حضور چین در خاورمیانه، وابستگی به انرژی است. چین در سال ۲۰۲۱ حدود ۷۲ درصد از نفت خام مصرفی خود را از طریق واردات تامین کرد و ۵۰ درصد از این واردات از خاورمیانه انجام شد. چین به تنهایی مقصد بیش از ۲۵ درصد از صادرات نفت خام عربستان سعودی است.
پس تا زمانی که چین به منابع خارجی نفتی وابستگی داشته و عربستان هم به دنبال کسب درآمد باشد، طبیعی است که این دو کشور همکاریهای اقتصادی خود را افزایش دهند، تجارتی دوجانبه که در حال حاضر ارزش آن به ۸۷.۳ میلیارد دلار میرسد.
این در مورد سرمایهگذاری گسترده چین در خاورمیانه از طریق طرح کمربند و جاده هم صادق است. سرمایه گذاریهای چین در این طرح عمدتاً بر ساخت بنادر و پارکهای اقتصادی در کشورهایی از جمله مصر، عمان، عربستان و امارات متمرکز است.
با اندک تسلطی بر دانش جغرافیا، میتوان دید که سرمایهگذاریهای چین حول محور دسترسی امن و پایدار به انرژی حیاتی و پایگاههای تجاری میچرخد: خلیج فارس، خلیج عمان، دریای سرخ، تنگه بابالمندب، تنگه هرمز، کانال سوئز و غیره.
دومین نکته مهم این است که چین به دنبال چیزی است که کمتر بازیگری در منطقه به آن دست یافته است: رویکرد دوستی با همه. در نتیجه، چین روابطش با عربستان را در حالی افزایش میدهد که در سال ۲۰۲۱ یک قرارداد همکاری ۲۵ ساله با ایران امضا کرده است. این قرارداد در مقابل تحریمهای آمریکا به ایران کمک کرده و در ازای نفت ارزان قیمت، ۴۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری چین در ایران را تضمین میکند.
شاید هدف از چنین توافقی در ابتدا اراده چین برای مقابله با سیاستهای آمریکا به نظر برسد، اما چین منافع خودش را در نظر میگیرد. پکن از اینکه ایران بتواند به طور پایدار نفتش را تضمین کند، منفعت شخصی میبرد و یک ایران ضعیف نمیتواند ثبات تامین نفت چین را تضمین کند. پس انگیزه چین از اجتناب از ضعیف شدن ایران نه صرفاً یک بازی قدرت، بلکه به شدت اقتصادی است.
علاوه بر این، پکن میداند که این مناقشات منطقهای ربطی به منافع چین ندارند. یکی از جنبههای کلیدی رویکرد چین نسبت به تامین انرژی، تکثر و تنوع منابع است. جهتگیری در مناقشات خاورمیانه تنها به معنای محدود شدن شرکای تجاری چین و کاهش فرصتهای پکن برای کسب منافع اقتصادی مشترک است.
در نتیجه، احتمال نمیرود که سفر شی جینپینگ به عربستان نشاندهنده همسو شدن این دو کشور باشد، چرا که پکن ترجیح میدهد بین روابطش با رقبای منطقهای تعادل برقرار کند.
مسئله سوم که باید به آن توجه داشت، این است که روابط آمریکا با عربستان سعودی در سالهای اخیر نشاندهنده رابطهای مشتری-محور بوده است. اما به نظر میرسد که همیشه همکاری با آمریکا باعث میشود که امور داخلی طرف دوم، زیر ذرهبین قرار گرفته و - به عنوان مثال - ارزشهای غیر لیبرال یا رهبران خودکامه آن مورد انتقاد واقع شوند. چین و عربستان هر دو از جنجالهای بینالمللی رنج برده و از اختلاطی که میان مسائل اخلاقی و روابط اقتصادی یا دیپلماتیک در ارتباط با غرب ایجاد میشود، گریزان هستند.
در نتیجه، در سفر اخیر شی، مقامات دو کشور متعهد شدند که متقابلاً از دخالت در امور داخلی یکدیگر اجتناب کنند تا همکاریهای اقتصادی آنها ماهیت مستقل داشته باشد. عربستان از انتقادات ناشی از جنگ یمن یا قتل جمال خاشقجی، روزنامهنگار سعودی اجتناب میکند و چین هم در مواجهه با انتقادات ناشی از نقض ادعایی حقوق اویغورها در منطقه سینکیانگ، به حمایت اعراب نیاز دارد. پکن و ریاض در مقابل انتقادات سخت غرب، به شرکایی نیاز دارند که به دور از هر انتظار جانبی و اضافهای، بر قراردادهای تجاری تمرکز داشته باشند.
واقعیت این است که مهم نیست دیدگاه چین درباره خاورمیانه چه باشد، منافع احتمالی که چین میتواند از راه سرمایهگذاری در خاورمیانه به دست آورد، آنقدر زیاد نیست که آمریکا را تهدید کند و به نظر میرسد که نگرانی واشنگتن از این مسئله، غیرضروری است.
ظاهراً چین میداند که معایب و دشواریهای نشستن در جایگاه آمریکا بیشتر از منافعش است و به هیچ وجه قصد ندارد در دامی بیفتد که آمریکا و (پیش از آن، روسیه) در آن افتادند، آن هم با گسترش روابطشان به ورای منافع اقتصادی مشترک و تلاش برای تحمیل اراده سیاسی و نظامی خود در این منطقه. آمریکا بالاخره خاورمیانه را با هزینههای زیاد و دستاوردهای ناچیز ترک خواهد کرد؛ اما باید بدانیم که چین تمایلی به تکرار این سرنوشت ندارد.»