اول؛ انزوای ایالات متحده آمریکا
کاهش نقش ایالات متحده آمریکا به عنوان بازیگر اصلی در عرصه بینالمللی و خروج آن از مهمترین روندهای کلی نظم نوین بینالمللی اولین نشانه تغییر است. آیتالله خامنهای نشانههای متعددی از انزوای آمریکا را مشخص میکند، از جمله: مشکلات اقتصادی آمریکا، اشتباه محاسباتی آمریکا در مسائل جهانی مانند افغانستان و عراق و شکستهای مکرر آن در شرق آسیا. با توجه به
مشکلات اقتصادی در ایالات متحده و در مورد حجم بالای
بدهیهای ملی این کشور میتوان گفت که در چند سال گذشته افزایش قابل توجهی در حجم بدهیها مشاهده شده است؛ بطوری که از مرز ۳۱ تریلیون دلار گذشته است و رشد آن تبدیل به چالشی واقعی برای دولت واشنگتن شده است.
برآوردها حاکی از آن است که
حجم بدهیهای جهانی آمریکا تا پایان سال ۲۰۲۱ به حدود ۳۰۰ تریلیون دلار رسیده است؛ این بدان معناست که بدهی آمریکا به تنهایی بیش از ۱۰ درصد بدهی ملی جهانی است و در اینجا بزرگی و تأثیر این موضوع مشخص میشود. اما مشکل بدهی آمریکا در حال حاضر نه تنها از مبلغ هنگفتی که برای هر شهروند در آمریکا معادل ۹۳۰۰۰ دلار تخمین زده میشود، ناشی میشود بلکه مشکل در سود خالص این بدهیهاست که اکنون به حدود ۴۵۰ میلیارد دلار در سال میرسد.
مشکل دیگر آمریکا
تورم است؛ یعنی افزایش شاخص اصلی قیمت مصرفکننده در ایالات متحده که به نرخ هایی فراتر از انتظارات بوده و در سپتامبر گذشته به بالاترین حد خود در ۴۰ سال گذشته رسیده است.
خطای محاسبات آمریکا و عقبنشینی از شرق آسیا عامل دوم انزوای جهانی ایالات متحده است. در بعد راهبردی،
خروج آمریکا از افغانستان که در ۱۵ آگوست ۲۰۲۱ پس از ۲۰ سال اشغالگری، به عنوان تصمیمی ناگهانی توصیف شد و این نشاندهنده شکست سیاستهای کاخسفید در طولانیترین جنگ خود بود. این تصمیم از یک سو، اختلافات عمیق داخلی را از طریق اتهامات و فرار از مسئولیتهای متقابل بین اعضای احزاب جمهوری خواه و دموکرات آشکار کرد و از سوی دیگر مشکلات بین ارتش و سیاستمداران در دولت «
جو بایدن» رئیسجمهور آمریکا را نشان داد.
علاوه بر تناقضات دیگری که در دوره قبل از خروج آمریکاییها در میان
اعضای ناتو به وجود آمد؛ آنها ترسهای خود را از خروج سریع از افغانستان و عواقب آن ابراز میکردند. از سوی دیگر، همکاری افغانستان و ایران در مواجهه با واقعیت فاجعهبار انسانی پدیدار شد و پس از روی کار آمدن جنبش
طالبان، نهادهای مالی بینالمللی کمکهای خود را به کشور متوقف کردند؛ و واشنگتن حدود ۹.۵ میلیارد دلار از داراییهای بانک مرکزی افغانستان را مسدود کرد.
دوم؛ انتقال قدرت به آسیا
دومین روند و نشانه در تغییر نظم نوین جهانی بر اساس دیدگاه آیتالله خامنهای، انتقال قدرت به آسیاست؛ با توجه به مهمترین عوامل در بررسی اقتصاد سیاسی کشورها که علاوه بر توانمندیهای انسانی شاغل و اندازه آنها، رشد اقتصادی را نشان میدهد، جهان شاهد تغییر قدرت اقتصادی از غرب سرمایهداری مبتنی بر هژمونی به سوی شرق است. شرقی که اکنون به رهبری
چین،
روسیه و
ایران به مدلهای اقتصادی جدیدی وابسته شده است؛ اساساً این مدلهای جدید موقعیت این کشورها در عرصه بینالملل، الزامات مردم و منافع حیاتی آنها را در نظر میگیرد. آن هم بدون اینکه سیاست استعماری توسعهطلبانهای مانند غرب داشته باشند؛ امری که در دو قرن گذشته از سوی غرب افزایش یافته بود.
بر اساس گزارش مرکز تحقیقاتی «Rising Powers in Global Governance» با محور بررسی وضعیت
قدرتهای در حال رشد در حکومت جهانی، نشانههایی از افزایش چندقطبی در جهان وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از: ظهور یک قدرت غیرغربی در دهههای آینده که جایگاهی معتبر در اقتصاد جهانی به دست خواهد آورد؛ همین امر در مورد سایر قدرتهای منطقهای در حال ظهور از جنوب نیز صادق است، زیرا آنها دامنه فعالیت و برش جهانی خود را افزایش میدهند. این پژوهش به از دست رفتن سیاست «
نفوذ» غرب میپردازد و آن را نشانه پایان سیاست تک قطبی در جهان میداند. پژوهش حاضر به نحوه واکنش ایالات متحده به وضعیت جدید خود و از دست دادن نفوذ نسبیاش در جامعه بینالمللی اشاره کرده و به عنوان مثال، به میراث «
باراک اوباما» رئیس جمهور سابق آمریکا، در مورد
ایران یا کوبا میپردازد.
سوم؛ گسترش ایدئولوژی مقاومت و توسعه میدانهای آن
سومین روند و نشانه مهم در تغییر نظم نوین جهانی بر اساس دیدگاه آیتالله خامنهای، گسترش ایدئولوژی مقاومت و توسعه میدانهای آن است. پس از دشوارشدن پیادهسازی ایده «
تولد آشوب خلاقانه» که واشنگتن و تلآویو به دنبال ایجاد آن با نیروی نظامی مستقیم در منطقه بودند، غرب به سیاست تنگکردن حلقه دور
ایران،
سوریه و
حزبالله لبنان و در کنار آنها
یمن،
عراق و البته
مقاومت فلسطین متوسل شد. این مرحله بیانگر تمایل آمریکایی-غربی برای هدف قراردادن محور مقاومت از درون، با کار کردن روی اهداف جغرافیایی، تحریک بافت اجتماعی و خشکاندن منابع مادی آن، همراه با تشدید مخالفتها با مخالفان یا احزاب رقیب در آن کشورها بود؛ احزاب و جناحهایی از مقاومت که وابستگی خود را پنهان نمیکردند و به محور ضدغربی-عبری وفاداری داشتند.
علیرغم همه تلاشهای آمریکا و غرب برای ضربه زدن به محور مقاومت،
تهران که از این محور حمایت میکند و با وجود همه تحریمهای غرب علیه آن، توانست به سیاست خود در برابر سلطهجویی آمریکا ادامه دهد و این بر کل
محور مقاومت تأثیر مثبتی گذاشت. این را میتوان در گسترش جبهههایی دید که به ترس و کابوس «اسرائیل» تبدیل شدهاند، نه حتی تهدیدی برای آن. یکی از ژنرالهای ذخیره رژیم صهیونیستی اخیراً با بیان این مطلب گفت که «اسرائیل» در ۲۰ سال گذشته قدرت نظامی خود را از دست داده است؛ درست زمانی که در آن ایدئولوژی مقاومت شاهد گسترش در جبهههای خود بود.
این محور مقاومتی که مرکز ثقل هژمونی آمریکا در منطقه را احاطه کرده و تا خلیجفارس، سواحل مدیترانه، دریای سرخ و عمق راهبردی جهان عرب گسترش یافته اگرچه در اصل «اسرائیل» را هدف قرار میدهد، اما به عنوان اولین نتیجه،
گسترش تفکر مقاومت و ورود مرحله جدیدی را بیان میکند که در آن
حضور آمریکاییها با زوالی قهقرایی
تهدید میشود؛ آیتالله خامنهای بر اساس همین تحولات از «
آغاز دوران پسا آمریکا» در منطقه خبر داده بود.