رویدادهای بهار عربی که کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا را در بر گرفت، یک زلزله سیاسی و اجتماعی بود که خشنترین پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 در جهان عرب و اسلام بهشمار میرود.
در حالی که انقلاب اسلامی ایران لحظهای بود که مبارزات مردم ایران بهرهبری امام خمینی (رحمة الله علیه) علیه سلطه غرب و تسلط بر توانمندیهای آنها به انقلابی واقعی ختم شد که ایران را از اردوگاه غرب به اردوگاهی که محور رهایی و دفاع از مردم ستمدیده بود، سوق داد.
اما بهار عربی که بسیاری نسبت به آن خوشبین بودند، بهسرعت به پاییز سلفیها بهرهبری سازمانهای افراطی تبدیل شد که از آمریکا حمایت میشدند، همانطور که هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه ایالات متحده بیان کرد، و سپس توسط رئیس جمهور سابق ایالات متحده دونالد ترامپ تأیید شد.
تصویر این پروژه جدید بهسرعت در قلب جهان عرب، یعنی در سوریه، تنها کشوری که موضع خود را در مخالفت با تمامی پروژههای عادیسازی با رژیم صهیونیستی حفظ کرد، روشن شد.
همچنین مشخص شد حوادثی که در تونس و سپس لیبی و سپس مصر رخ داد چیزی جز مقدمهای برای هدف قرار دادن سوریه، بهعنوان خاستگاه و مرکز تاریخی مقاومت فلسطین و پشتیبان قوی مقاومت لبنان بهرهبری حزبالله نبود.
علیرغم فریب و برهمخوردن اوضاع که آمریکا و متحدانش در صحبت از «دموکراتیزه کردن منطقه» و دفاع از آزادی مردم بهدنبال داشتند، کنترل سازمانهای افراطی و تروریستی و پرکردن خلأ آنها خطر این طرح را آشکار کرد که در منطقه اجرایی شد.
این پروژه ادامه پروژه خاورمیانه بزرگ است که توسط دولت آمریکا در دوره ریاستجمهوری جورج بوش پس از اشغال افغانستان و سپس اشغال عراق پیشنهاد شد. محور مقاومت بهرهبری جمهوری اسلامی با هوشیاری و آیندهنگری متوجه خطر نقشه آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر و تبدیل عراق و افغانستان به پادگانهای نظامی آمریکا شد که ایران را تهدید میکند و حاکی از دوران جدید آمریکا بود، ازاینرو، مقاومت عراق نقش مؤثری در خنثی کردن طرح آمریکا برای تکمیل «پروژه خاورمیانه بزرگ» داشت. در حالی که مقاومت ملی هم در عراق و هم در افغانستان با شجاعت و هوشمندی با ارتش آمریکا مقابله میکرد اما دولت آمریکا با گشودن درها بهروی سازمانهای تروریستی در آن زمان، با استفاده از برگه جنگ فرقهای، منطقه را به عرصه جنگهای داخلی و فرقهای تبدیل کرد، با وجود این، شفافیت دیدگاه و قرائت راهبردی که محور مقاومت از آن برخوردار بود، موفق شد استفاده از برگه جنگهای داخلی را ساقط کند و موضوع با خروج رسمی آمریکا از عراق در سال 2011 به پایان رسید.
در همین حال، افغانستان به باتلاقی برای ارتش آمریکا تبدیل شد که در نهایت در سال 2021 مجبور به عقبنشینی تحقیرآمیز شد. اتفاقی نیست که وقایع موسوم به «بهار عربی» چند ماه پس از خروج آمریکا از عراق رخ داد که اولین در نوع خود در تاریخ معاصر بود. آمریکا مانند آلمان، ژاپن و کره جنوبی پایگاه نظامی در عراق نداشت.
آمریکا از پنجره برمیگردد
آمریکا پس از ناکامی در تحمیل پروژه «خاورمیانه بزرگ» که در آن اسرائیل موقعیت ابرقدرت مسلط بر توانمندیهای کشورها و مردم منطقه را اشغال میکرد و پس از خروج تحقیرآمیز خود از عراق، تصمیم به بازگشت به منطقه گرفت.
آمریکا تصمیم گرفت از پنجرههای تروریستی که باقیماندههای آنان از عراق و افغانستان، تونس، لیبی و یمن عقب کشیده بودند به منطقه بازگردد، تا سوریه میدان نمایشی برای تکمیل طرح تجزیه بر اساس طایفهگرایی و در خدمت منافع رژیم صهیونیستی قرار گیرد.
سازمانهای تروریستی و تکفیری نقش گستردهای در اجرای طرح آمریکا در سوریه در سال 2011 و سپس عراق در سالهای 2013 و 2014 داشتند. رهبرانی که در عراق فعال بودند و بیشتر آنها در زندانهای آمریکا بهویژه زندان بوکا که یک آکادمی آمریکایی برای فارغ التحصیل شدن سازمانهای تروریستی محسوب میشد، بار دیگر فراخوانده شدند.
این آکادمی تروریستی دهها تن از رهبران سازمانهای تروریستی بهرهبری ابومحمد الجولانی و دستیارش ابومحمد العدنانی، رهبران جبهه النصره و ابوبکر البغدادی و دستیارانش را قبل از جدا شدن از جولانی و تشکیل "دولت اسلامی" فارغ التحصیل کرد.
علیرغم انشعابهایی که سازمانهای تروریستی در سوریه شاهد بودند، آنها از طریق دو اتاق عملیات امنیتی اداره میشدند که اولی از طریق ترکیه «اتاق موم» و «اتاق موک» از طریق اردن انجام میگرفت.
هر دوی آنها علاوه بر مشارکت برخی رژیمهای منطقهای، تحت مدیریت سیا بودند. بر اساس اعتراف حمد بن جاسم، نخست وزیر قطر، میلیاردها دلار برای پیشبرد پروژه سرنگونی سوریه و تجزیه منطقه به این دو اتاق اختصاص داده شد. جاسم در یک مصاحبه تلویزیونی اشاره کرد که مدیر اطلاعات سعودی تنها برای سرنگونی رژیم بشار اسد 2 تریلیون دلار درخواست کرده است!
در حالی که دنیا تحت تأثیر سیاست فریب و دروغپردازی آمریکا برای زیباسازی جنایات سازمانهای تروریستی علیه مردم سوریه از انقلاب سوریه صحبت میکرد، محور مقاومت از واقعیت این طرح خرابکارانه آگاه بود.
از اینجا، حضور جمهوری اسلامی ایران از طریق مستشارانش در سپاه پاسداران بهرهبری سردار سرلشکر قاسم سلیمانی در داخل سوریه و سپس ملحق شدن حزبالله لبنان، گروههای مقاومت عراق و دیگران، نشاندهنده لحظهای تاریخی آگاهیبخش شد که اوضاع و معادلات را تغییر داد و به نابودی این پروژه که قرار بود از سوریه آغاز شود و به تمام کشورهای منطقه گسترش یابد، پایان داد.
محور مقاومت موفق شد جلوی پیشروی این طرح را بگیرد که در حال خزیدن به قلب دمشق پایتخت سوریه و ایستگاه بعدی آن بغداد پایتخت عراق بود.
عراق و شام... جغرافیای تقابل
موفقیت محور مقاومت منجر به ایجاد ثبات در کشور سوریه و جلوگیری از سقوط آن بهدست سازمانهای تروریستی مانند جبهه النصره و دولت اسلامی از زمان وقوع حوادث 2011 تا 2014 شد، بهطوری که آمریکاییها به فکر انتقال رویارویی به عمق جغرافیای مقاومت یعنی عراق افتادند که یک خط استراتژیک برای تأمین تمام عناصر و عوامل پایداری جبهه سوریه بود.
درست در این زمان، سازمانهای تروریستی تحت پوشش «دولت اسلامی عراق و شام» که بهاختصار «داعش» نامیده میشود، با شکستن مرز با سوریه و اشغال موصل در 10 ژوئن 2014 به خاک عراق رانده شدند، و سپس به اشغال یکسوم خاک عراق روی آوردند.
هدف از این کار این بود که محور مقاومت را به خود مشغول کنند و آن را برای دفاع از خطوط عقب خود بکشانند و توان محور مقاومت را بین جلوگیری از سقوط سوریه و توقف پیشروی داعش از رسیدن به پایتخت بغداد دو نیم کنند.
در اینجا سردار سرلشکر قاسم سلیمانی نقش محوری در مدیریت رویارویی عراق و سازماندهی صفوف مقاومت عراق برای مقابله با داعش و جلوگیری از گسترش آن بهسمت بغداد و شهرهای مرکز و جنوب داشت.
سردار سلیمانی محور مقاومت را در دو جبهه خطرناک سوریه و عراق مدیریت کرد و بین خطوط نبرد در امتداد نقشه رویارویی با سازمانهای تروریستی حرکت کرد.
علیرغم فروپاشی نیروهای امنیتی در طرف عراقی که جهان را غافلگیر کرد و محاسبات محور مقاومت را که درگیر پایداری سوریه بود، سردرگم کرد، جهان نیز از سرعت خیزش مردمی عراق برای مقابله با تهدید تروریستی شگفتزده شد زمانی که آیت الله العظمی، مرجع شیعیان سید علی سیستانی، فتوای «جهاد کفایی» را در 13 ژوئن، یعنی تنها 3 روز پس از سقوط موصل صادر کرد.
جهان شاهد بود که میلیونها داوطلب عراقی برای مقابله با شکستی که بر پنج لشکر نظامی ارتش عراق وارد شد، مسابقه دادند.
این میلیونها جمعیت توسط یکی از رهبران عراقی بهنام ابومهدی المهندس بههمراه سردار سلیمانی سازماندهی و آماده رویارویی شدند که تلاش مستمری را برای تأمین سلاح عراق از انبارهای سلاح ارتش ایران و با هدایت رهبر جمهوری اسلامی ایران بهکار گرفتند و بعد از آنکه دهها تن از رهبران حزبالله لبنان را آورد تا موج داعش را متوقف کند و سپس در سال 2017 آن را شکست داد، زمانی که رسماً آزادسازی شهر موصل را که ابوبکر البغدادی بهعنوان پایتخت خلافت ادعایی خود گرفته بود، اعلام کرد.
سردار شهید ابومهدی المهندس نماینده همزاد ذهنیت و روحیه سردار شهید سرلشکر قاسم سلیمانی در پیشبینی چالشهای پیشِروی محور مقاومت از زمان اشغال عراق توسط آمریکا در سال 2003 تا زمان اشغال یکسوم این خاک در سال 2014 توسط داعش بود.
مهندس شهید تبدیل به یک رهبر افسانهای میان عراقیها شد و آنها را به یاد قهرمانان افسانهای خود مانند گیلگمش، انکیدو و بقیه خدایان سومری میانداخت. عراقیها از همه ملّیتها و فرقهها پس از دیدن شجاعت او در دفاع از مظلومانی که داعش به شهرهای آنها حمله کرده بود و زندگی و تواناییهای آنها را از موصل تا حدیثه، فلوجه، تکریت، دیاله و دیگر شهرهای عراق از آنها سلب کرده بود، او را دوست داشتند.
در حالی که آمریکاییها و غربیها چندین دهه از ضرورت نابودی داعش بهعنوان یک پروژه ژئوپولیتیکی با تاریخ انقضای طولانی صحبت میکردند، نیروهای مقاومت عراق بهرهبری سرداران قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس توانستند در عرض چند سال سازمان را شکست دهند.
دو رهبر شهید، طرح B را برای تحمیل پروژه «خاورمیانه بزرگ» خنثی کردند و محور مقاومت به واقعیتی اجتماعی، سیاسی و نظامی تبدیل شد که حضور خود را برای ساقط ساختن پروژههای آمریکایی ـ غربی تحمیل کرد.
با توجه به نقش مهم و تأثیرگذار آنها در مقابله با برنامههای آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر، عجیب نبود که این دو رهبر هدف دائمی ترور توسط آمریکاییها باشند، این همان چیزی است که در واقع در صبح روز 3 ژانویه 2020 در نزدیکی فرودگاه بینالمللی بغداد رخ داد.
آمریکاییها معتقد بودند که با ترور سلیمانی و المهندس میتوانند پشت محور مقاومت را بشکنند و آن را متلاشی کنند، اما وقایع پس از جنایت شنیع ثابت کرد که مقاومت در برابر حضور آمریکا در غرب آسیا مسیر صعودی را طی کرد و مقاومت به فرهنگ مردم منطقه و نسلهای جوان آن تبدیل شد.
آنچه از 7 اکتبر سال میلادی گذشته در فلسطین اشغالی شاهد بودیم، تصویر واقعی از صلابت و استحکام مقاومتی است که نطفه آن توسط شهید سلیمانی کاشته شد و شهید ابومهدی المهندس در تقویت و حفاظت از آن مشارکت داشت.
جهان پس از جنایت فرودگاه بغداد دیگر دنیایی نیست که در معرض هژمونی یا تسلیم آمریکا باشد، بلکه شاهد ظهور قدرتهای کوچکی است که پیش از این در حاشیه تاریخ بهشمار میرفتند، اما امروز در موازنه حرفی تأثیرگذار دارند، قدرت در سطح منطقهای و جهانی است.
ما مقاومت فلسطین، مقاومت لبنان و مقاومت انصارالله در یمن را داریم، آنها بازیگرانی شدهاند که در محاسبات قدرتهای بزرگ که چندین دهه بر مردم و تواناییهای منطقه تسلط داشتهاند، حضور نداشتهاند.
ما با دنیای متفاوتی روبهرو هستیم. آنچه پس از ترور سلیمانی و المهندس رخ داد با آنچه قبل از آن اتفاق افتاد متفاوت بود.