جمهوری اسلامی ایران از سال 1357 به سومین تهدید بزرگ آمریکا تبدیل شده و ممکن است به نظر آید راهبرد ایده آل برای مقابله با ایران، رویارویی و تهاجم باشد. با وجود این، رویکرد یادشده تا حد زیادی بی اثر بوده است. حقیقت اینکه سیاستهای جنگ طلبانه با تأکید بر مداخلهگری تنها باعث افزایش تنش با قدرتهای خارجی متخاصم میشود. علاوه بر این، چنین اقداماتی وجهه آمریکا را خدشهدار میکند.
به دو دلیل باید با احتیاط با ایران برخورد شود و اقدام نظامی از جانب آمریکا بیهوده خواهد بود:
نخست، اینکه مداخله نظامی به طور کلی باعث ایجاد نارضایتی میان مردم محلی می شود. دوم، اینکه جنگ های تغییر نظام اغلب باعث ایجاد خلأ قدرت می شوند و شرایط زندگی را بدتر می کنند. به عنوان نمونه، مداخله آمریکا در لیبی به سرکردگی باراک اوباما، رئیس جمهور اسبق آمریکا به فروپاشی نهادها منجر شد و زمینه را برای هرج و مرج کنونی این کشور فراهم کرد.
با وجود اینکه ایران بدون شک تهدیدی برای آمریکاست، اما در راستای تعامل فرا منطقه ای می توان راهبرد تفاهم متمرکز بر تجارت، بیطرفی و کاهش توازن نداشتن قدرت (به جای جنگ) را در پیش گرفت. در این راستا، ازسرگیری مذاکرات رفع تحریم ها بسیار مهم است، زیرا باعث کاهش خصومت ها، ارتقای ثبات و ایجاد همکاری به جای درگیری می شود.
تسخیر لانه جاسوسی روابط پر آشوب ایران و آمریکا را خصمانه و از سال ۱۹۷۹ میلادی آمریکا تحریمهای گستردهای را علیه ایران اعمال کرده است که با فرمان اجرایی ۱۲۱۷۰ آغاز شد. تحول قابل توجه در این زمینه سال ۲۰۱۵ میلادی با امضای برجام رخ داد که آمریکا مدعی لغو برخی تحریمها شد. با وجود این، فرصت کوتاه بود و با روی کار آمدن دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا در سال ۲۰۱۷ میلادی، بیشتر تحریمها دوباره اعمال شد.
دوران ریاست جمهوری ترامپ با لحن و ادبیات تند نسبت به ایران همراه بود که برخی خصومتهایی را که پیش تر به وسیله اوباما تعدیل شده بود، دوباره شعلهور کرد. تنشها ژانویه ۲۰۲۰ میلادی با دستور ترامپ برای ترور سردار شهید قاسم سلیمانی به اوج رسید؛ اقدامی که خشم شدید ایران را برانگیخت.
با وجود اقدامات سختگیرانه، تحریمهای آمریکا به اهداف خود دست نیافت و نتوانسته است از گسترش نفوذ ایران جلوگیری کند. همچنین بی اعتمادی ایرانیان به دولت آمریکا ناشی از دهه ها تحریم فلج کننده و دخالت آمریکا در حوزه نفوذ ایران است. افزایش تحریم ها هرگونه چشم انداز صلح در آینده قابل پیش بینی را کاهش می دهد و این همان رویکردی است که دولت بایدن در پیش گرفته است. اگر آمریکا تحریم ها را لغو کند، تهدید ادراکی ایران علیه منافع آمریکا در غرب آسیا را می توان به طور قابل توجهی کاهش داد.
در حال حاضر آمریکا و انگلیس تنها دشمنان اصلی ایران هستند. در مقابل، ایران روابط تجاری قوی ای با اتحادیه اروپا دارد و به عنوان هفتمین صادرکننده بزرگ نفت خام اروپا شناخته می شود. به طور خاص، آلمان روابط اقتصادی قوی با ایران برقرار کرده و صادرات به ایران تنها از ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶ میلادی تقریباً ۳۰ درصد افزایش یافته است. این موضوع بر تمایل ایران برای تجارت با غرب تأکید می کند.
امارات یکی از نزدیکترین شرکای آمریکا در غرب آسیاست. با وجود این، از سال 2020 تا 2021 میلادی به عنوان اصلی ترین شریک تجاری ایران در منطقه ظاهر شد. این تحول به ویژه با کاهش تدریجی حضور آمریکا در غرب آسیا ممکن است برای آن کشور پیامدهای منفی بلندمدت داشته باشد. کاهش حضور دیپلماتیک به همراه تحریم های مداوم می تواند باعث شود ایران، امارات را به سمت خود جلب کند. موارد مشابهی ممکن است میان کشورهای اروپایی که پیش تر بیان شد، رخ دهد.
هدف اصلی
تحریم های آمریکا علیه ایران محدود کردن تلاش های کشورمان برای رشد اقتصادی است. گزینه های محدود رشد اقتصادی، ایران را به سمت یافتن شرکای تجاری جایگزین مانند روسیه و چین سوق داده است. بنابراین، به نظر می آید راهبرد فعلی آمریکا نتیجه عکس و ایران را بیشتر به سمت قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای سوق می دهد. آمریکا در تلاش برای منزوی کردن بیشتر ایران، خطر تقویت ناخواسته این مشارکت را به جان می خرد.
بر خلاف آنچه تبلیغات غربی نشان می دهد، عامل اصلی گسترش سلاح های اتمی در کشورهای در حال توسعه جلوگیری از تهاجم و نه تحریک به جنگ است. گرچه ایده آل نیست، اما واقعیت ناخوشایند اینکه خلع سلاح اتمی اغلب یک کشور را در برابر تهاجم آسیب پذیر می کند. اگر معمر قذافی از زرادخانه تسلیحاتی لیبی دست نمی کشید، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به احتمال زیاد برای حل بحران ۲۰۱۱ میلادی رویکرد دیپلماتیک اتخاذ می کرد. به همین ترتیب، اگر اوکراین در دهه ۱۹۹۰ تسلیحات اتمی خود را تسلیم نمی کرد، احتمالاً عملیات ویژه روسیه رخ نمی داد.
رژیم صهیونیستی تنها طرف غرب آسیاست که زرادخانه اتمی دارد و آن را به بزرگترین تهدید ایران تبدیل می کند. هنگامی که کشور A قدرت نابودی کامل کشور B را بدون قابلیت متقابل داشته باشد، این موضوع باعث بی ثباتی بیشتر جهان می شود. بنابراین، نتیجه منطقی این خواهد بود، قدرت نظامی ایران می تواند نابرابری قدرت در غرب آسیا را کاهش دهد و بازدارندگی متقابل ایجاد کند.
گرچه ایران چالش ژئوپلیتیکی برای آمریکا در غرب آسیا ایجاد می کند، اما تهاجم به افزایش بی ثباتی منطقه ای منجر خواهد شد که به نفع جهان نیست. از نظر راهبردی، آمریکا با اتخاذ راهبرد تفاهم منافع بیشتر به دست خواهد آورد. مداخله، روش مناسبی برای مقابله با ایران نیست، بلکه نشان دهنده ناکامی در انجام کار است.