صاحب جواهر، محمدحسن نجفى، از فقیهان و اندیشمندان بزرگ قرن سیزدهم است که با تألیف بزرگترین دائرة المعارف فقهى (جواهر الکلام) در احیاى نظام کامل و جامع اسلام در زمینه هاى گوناگون زندگى بشر کوشیده است. اندیشه هاى فقهى ـ سیاسى این اندیشمند سترگ که برگرفته از منابع دینى (کتاب، سنت، عقل و اجماع) است، در راستاى ترسیم یک نظام سیاسى مطلوب و ارائه عوامل ثبات و پایدارى آن، اهمیت ویژه اى دارد. نوشتار حاضر به بررسى دیدگاه فقهى و سیاسى این فقیه بلند مرتبه با تأکید بر جایگاه ولایت فقیه مى پردازد؛ تا پس از تبیین بستر و اهمیت چنین کاوشى، تأثیر آن را در ابواب مختلف فقهى بررسى کند و به این دستاورد نایل شود که در اندیشه جواهرى، ولایت مدارى فقیهان در همه زمینه هاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى، هسته مرکزى تدبیر و رهبرى جامعه را تشکیل مى دهد؛ تا آنجا که اندیشه ولایى حضرت امام خمینى قدس سره به گونه اى تکامل علمى و عملى نگرش هاى صاحب جواهر مى باشد.
مقدمه
محمدحسن بن باقر بن عبدالرحیم بن آقا محمد الصغیر بن عبدالرحیم الکبیر، مشهور به صاحب جواهر که در قرن سیزدهم، پس از عصر نوزایش علمى اروپا مىزیست، از شاگردان سید جواد عاملى و شیخ جعفر کاشف الغطا و فرزندش شیخ موسى است. اندیشههاى سیاسى وى در مورد ولایت فقیه و حاکم، منشأ و مراتب آن و نیز ترسیم یک نظام سیاسى روشمند در فقه و چگونگى برخورد مردم با حکومت، از اهمیت ویژهاى برخوردار است.
صاحب جواهر با تألیف بزرگترین دائرةالمعارف فقهى، تصویرى شفاف از دستگاه جهان شمول شریعت (که دیدگاههاى سیاسیش نیز مبتنى بر آن است) ارائه نمود. وى در مباحث حکومتى، با اعتقاد به ولایت سیاسى فقیهان، حاکمیت آنان را در امور زیر به گونهاى ثمر بخشتر، تبیین کرده است: نیابت فقیهان از امامان معصوم علیهمالسلام ، گستره ولایت، تجلّى حکومت مبتنى بر ولایت در نمونههاى بارز سیاسى ـ فقهى آن (مانند نماز جمعه، قضاوت، سرپرستى افراد محجور) امور مالى (همچون خمس، انفال و زکات، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر)، مسائل نظامى دولت و اجراى حدود.)
جامعیت اندیشه سیاسى ـ فقهى صاحب جواهر سبب شد که حضرت امام خمینى قدسسره آن را مورد توجه و تأکید فراوان قرار دهد.
حیات جسمى و فکرى صاحب جواهر
صاحب جواهر (محمد حسن نجفى) از فقیهان بنام قرن سیزدهم هجرى است. اگر چه سال دقیق تولد وى، ثبت نشده است، اما برخى از صاحبنظران تاریخنویس، سال تولد ایشان را از 1200 ق. فراتر نمىدانند.(2) به نظر مرحوم مظفر تولد این فقیه بزرگ، سال 1192 بوده است.(3)
وى را باید یکى از نوادر روزگار در زمینه فقه به شمار آورد که نظرات و اندیشههایش تأثیر بسزایى بر نگرش فقیهان پس از خود داشته است. او تمام عمر خویش را وقف مطالعه و پژوهش در مسائل فقهى نمود که از دستاوردهاى اعجابانگیز آن، کتاب گرانبهاى جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام است، که سى سال تمام براى نگارش و تحقیق مسائل آن، وقت صرف شده است. این صورتبندى کامل فقهى راهى مطمئن با فراز و فرودهاى کمتر براى فقیهان بعدى فراهم آورد. تا آنجا که برخى از شاگردان او تألیف این کتاب را از عجایب قرن سیزده مىدانند.(4)
مؤلف الذریعة در توصیف آن کتاب مىنویسد:
هیچ کتاب جامع و فراگیرى در استنباط حلال و حرام، همانند کتاب جواهر الکلام نوشته نشده است و هیچ یک از بزرگان مکتب موفق به ارائه مثل آن نشدهاند؛ چه آن که این کتاب فراگیر، ابتدا و انتهاى فقه است و حاوى تمام وجوه استدلال همراه با دقت نظر و نقل اقوال دیگران مىباشد.(5)
محدث بزرگ، مرحوم نورى، نیز در ارج نهادن به شخصیت صاحب جواهر چنین مىگوید:
وى آموزشگر فقیهان بسیارى است و کتابش نیز بىنظیر است.(6)
جامعترین سخن در اهمیت این کتاب، گفتار شیخ انصارى است که وجود آن در کنار کتاب الرسائل، براى استنباط مبانى فقهى کافى مىباشد.(7)
اکنون با توجه به اهمیت و جایگاه ویژه اندیشههاى این فقیه بزرگ، نوشتار حاضر به بیان اجمالى از بنیادهاى فکرى وى درباره حکومت، ولایت فقیه، مبانى فقهى و سیاسى و مظاهر آن مىپردازد.
صاحب جواهر و احیاى دین
در دنیاى اسلام، احیاگران بزرگى ظهور کردهاند که همه آنان در پى یافتن راهى براى احیاى دین بودهاند و عمده فعالیتهاى آنان، براى نیل به چنین هدفى صورت مىگرفت. در گذر زمان، برخى از آنان براى احیاى دین، یا به فقه توجهى نداشتند و یا به تضعیف آن معتقد بودند؛ به نظر آنان، فقه سبب شده است که ابعادى از دین مورد بى توجهى قرار گیرد.(8) اما ویژگى ممتاز برخى از فقیهان، همچون صاحب جواهر، ارائه نظریه حکومتى و سیاسى مبتنى بر فقه است. بر اساس این اندیشه، احیاى دین وابسته به توجه فقه و اقتدار فقیهان است. اگر چه در بیشتر برههها، بستر مناسبى براى تلاش عملى به کارگیرى چنین نظریهاى وجود نداشته است، ولى در زمانهاى اخیر، همانند عصر حضرت امام خمینى قدسسره تلاش فراوانى براى نظریهسازى و اعمال اندیشه ولایى صورت گرفت؛ این تلاش است حضرت امام قدسسره را از دیگر احیاگران جدا مىسازد.(9)
باید توجه داشت که در گزارههاى ارائه شده توسط فقیهان، بیشتر تکیه بر نقل است و مستندات روایى، زیربناى استدلال را تشکیل مىدهد. از این رو، بررسى مفهوم ولایت فقیه و حکومت در عصر غیبت نیز وابسته به ژرفنگرى در روایات است. گاه نیز این نظریه در حوزه مدرّس فقهى باقى مىماند و گاه براى احیاگرى دین و اثرگذارى، به طرحى سیاسى تبدیل مىشود؛ زیرا دادههاى اندیشه جامع فقه، مواد لازم را براى تحلیل و تصمیمگیرى در حوزه سیاست فراهم مىسازد.
بستر اندیشههاى سیاسى صاحب جواهر
تبیین و تحلیل اندیشه سیاسى هر یک از اندیشمندان، ما را به تحقیق در حوزه دیگر؛ یعنى بستر و ظرف پذیرش و تصدیق این گونه دیدگاهها، رهنمون مىشود پیشرفت علم فقه در قرن سیزدهم آن را از قرون قبل ممتاز مىگرداند؛ تألیف تعداد پرشمارى از کتب، بویژه در زمینه فقه، بهترین شاهد صدق این ادعاست؛ کتابهایى مانند کشف الغطاء، مفتاح الکرامة، ریاض المسائل، المکاسب، قوانین الاصول، ضوابط الاصول، حاشیه معالم، الرسائل شیخ انصارى و تعلیقات آن و سرآمد همه اینها کتاب ارزشمند جواهر الکلام.(10)
از سوى دیگر، نجف اشرف روزگار آرامش و سلامت سیاسى خود را مىگذراند؛ زیرا به سبب وساطت صاحب جواهر براى آزادى اسیران عثمان نزد شاه ایران، از حمله عثمانى در امان بود و در رابطه با ایران نیز مشکلى وجود نداشت.(11)
در سایه چنین آرامشى، جهان اسلام بتدریج، به طور ملموسى با تمدن غرب آشنا مىشد؛ زیرا رفت و آمد اروپاییان به ممالک اسلامى به عنوان بازرگان، مستشرق و سیاستمدار و نیز مسافرت کم و بیش مسلمانان به غرب و آشنایى با زندگى مردم و علوم مغرب زمین و از سوى دیگر، تلاش غرب، بویژه انگلیس، براى توسعه مستعمرات خود، موجب داد و ستد فرهنگى و برخورد فکرى فراوانى گردید. در نتیجه، اندیشمندان و زعیمان دینى، که رهبرى فکرى و فرهنگى جامعه را بر عهده داشتند؛ مىبایست به همه پرسشهاى برآمده از این تعامل پاسخ گویند.
با توجه به آنچه ذکر شد، در عصر صاحب جواهر، بحث از حکومت، منشأ و مشروعیت آن در حوزههاى علمیه و مجامع دینى به طور جدى مطرح بود. در این قرن، شکلگیرى حکومتها از شکل سنتى گذر کرد تا شاید به چارچوب بىپیرایهاى از حکومت قانون (پارلمانى)، آزادىخواهى و استقلالطلبى و مشروعیت الهى دست یابد.
اگر با این رویکرد به تفقه بپردازیم که فقه بخشى از دین است که داعیه پرداختن به همه شؤون زندگى بشر را دارد و «در این نظام حقوقى، هر چه بشر نیاز دارد، فراهم است...»(12) مىتوانیم با بررسى و پژوهش در کاملترین کتاب فقهى (جواهر الکلام) چارچوب جامعى از گزارهها و قوانین اجتماعى را ارائه کنیم؛ چه این که صاحب جواهر با توجه به نیازهاى اجتماعى ـ سیاسى عصر خویش، از تلاش در پاسخ دادن به آنها باز نایستاد و به گونهاى ثمربخشتر و تکاملیافتهتر از اندیشه ولایى مرحوم نراقى، راهکار اداره جامعه اسلامى را مبتنى بر مبانى دینى تبیین نمود که اساسىترین رکن آن، ولایت فقیه مىباشد.
صاحب جواهر و اندیشه ولایت فقیه
ولایت فقیه، تقریبا اصلى پذیرفته شده نزد همه فقیهان است؛ تفاوت و اختلاف تنها بر سر درک مفهوم «ولایت» و گستره آن است. این گستردگى و فراخى مفهوم از «ولایت بر صغار و دیوانگان» شروع مىشود و تا «ولایت بر فرزانگان» ادامه مىیابد.(13) با توجه به این نکته که کم کردن قدرت فقیه و اقتدار فقه و توانایى آن، موجب تعطیلى نمونههایى یقینى از فقه در عصر غیبت خواهد شد، در گذر زمان، تبیینهاى جالب توجهترى از ولایت فقیه و گستره آن ارائه مىشود.
بنابراین، براى فعّال نگاه داشتن فقه در همه زمینهها و عملى کردن نظریههاى فقهى در جامعه، یک اعتقاد اساسى لازم است: کسى که نگرش عالمانه به مفاهیم و مواد استنباطى شریعت دارد (فقیه) باید در رأس هرم حکومت قرار بگیرد. صاحب جواهر چنین برداشتى را برگرفته از سخنان امامان معصوم علیهمالسلام مىداند و مىگوید:
«او لظهور قوله علیهالسلام : «انى قد جعلته علیکم حاکما» فى إرادة الولایة العامة نحو المنصوب الخاص کذلک الى اهل الأطراف الذى لا إشکال فى ظهور ارادة الولایة العامة فى جمیع الامور المنصوب علیهم فیه، بل قوله علیه السلام: «فانهم حجتى علیکم وا نا حجةالله علیهم» اشد ظهورا فى ارادة کونه حجة فیما انا فیه حجة الله علیکم... بل ما عن بعض الکتب: «خلیفتى علیکم» اشدّ ظهورا ضرورة معلومیة کون المراد من الخلیفه عموم الولایة عرفا.»
یعنى: یا به دلیل ظهور سخن امام علیهالسلام (من ایشان (فقیهان) بر شما حاکم قرار دادم) در این که ایشان داراى ولایت عامه هستند (نظیر کسى که منصوب به صورت خاص باشد) همچنین براى افرادى در همان عصر، که هیچ شبههاى نیست که ظهور در ولایت عامه، در همه امور منصوب شده بر آنان مىباشد. بلکه این سخن امام علیهالسلام که «ایشان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشان» دلالت بیشترى دارد بر این که ایشان همانند امامان علیهمالسلام حجت بر مردم هستند. فراتر از این، ظهور آنچه در برخى کتب روایى آمده: «خلیفه من بر شما» در ظهور بر این که ایشان خلیفه و جانشین امامان علیهمالسلام هستند، بیشتر است.»(14)
با این نگرش صاحب جواهر، فقیهى واجد قدرت و اختیار است که توانایى ارائه احکام حکومتى و ولایى دارد؛ قدرتى که ما تنها براى پیامبر و امامان علیهمالسلام تصور مىکنیم.
همشأنى موقعیت ولایت فقیه و معصوم، به سبب خلاف اصل بودن ولایت، نیازمند دلیلى قاطع و برهانى بىشبهه است. از این رو، صاحب جواهر براى سامان بخشیدن و اثبات چنین گزارهاى در ابواب گوناگون دائرة المعارف فقهى خویش، تبیینهاى پذیرفتنىاى ارائه مىدهد که مهمترین آنها در دو تبیین نقلى و عقلى خلاصه مىشود:
الف) دلیل نقلى
تقریر وى از دلیلهاى نقلى بدینسان است که روایاتى همچون «مقبوله عمر بن حنظله»،(15) «مقبوله یا مرفوعه ابى خدیجه»(16) و «توقیع شریف»(17) را مورد بررسى و تحقیق قرار مىدهد و آنها را نمونههاى ناب واگذارى ولایت فراگیر و همه جانبه به فقیهان، توسط امامان معصوم علیهمالسلام مىداند؛ زیرا چنین سخنانى از مقام عصمت (و هو حجة علیکم یا جعلته علیکم حاکما و...) به مفهوم حجیت بخشیدن به ولایت فقیه و جایگزین نمودن فقیهان در مقام و منصب امامان علیهمالسلام است.
پس از نقل و بررسى روایات یاد شده که در نظر وى دلالتشان تمام است، شواهدى از احادیث در جهت تأکید بر صحت برداشت از این ادله، آورده است، که روایت «علماء وارثان انبیایند.»(18) یا «عالمان همانند انبیاء بنى اسرائیل هستند.»(19) و یا «اگر عالمان نباشند، حق از باطل شناخته نمىشود.»(20) نمونههایى از آن هستند.
ب) دلیل عقلى
تبیین عقلى ولایت فقیهان در سخن صاحب جواهر، داراى دو مقدمه مهم است:
1ـ اجرا و عملى ساختن حدود الهى در جامعه بشرى، ویژه زمان خاصى نیست، بلکه مقتضى و اثربخشى اجراى حدود الهى در زمان حضور معصوم علیهالسلام و غیبت به صورت یکسان وجود دارد؛ زیرا فایده عملى ساختن حدود الهى، به مجرى و عامل آن بر نمىگردد، بلکه اثر نیک آن در فرد مستحق یا آحاد جامعه پدیدار خواهد شد.
2ـ براى اجراى این گونه نظریهها یا قوانین مدوّن توسط فقیهان، فرایند اجرا و عملى ساختن آن نیز تنها به دست فرد آگاه به آن، ممکن است؛ «حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با معضلات اجتماعى، سیاسى، نظامى و فرهنگى است.»(21) بنابراین، اجراى احکام و حدود الهى در اجتماع، بدون تحقق ولایت جامع، امکانپذیر نیست.
صاحب جواهر با تبیین استوار این دو مقدمه، نگرش پسین این رویکرد را چنین ترسیم مىکند:
بنابراین، ناگزیر از اقامه حدود به صورت مطلق (نه منحصر به عصر حضور امام معصوم علیهالسلام ) هستیم؛ به این شکل که نیابت فقیهان را در بسیارى از موارد اثبات کنیم، به گونهاى که بین منصبهاى امام علیهالسلام در اعطاى آن به فقیه تفاوتى نیست، بلکه ممکن است ادعا شود چنین امرى بین اهل فن، امرى مسلّم و مفروغٌ عنه بوده است؛ زیرا در کتابهاى عالمان دینى، فرمان و دستور به مراجعه به حاکم، به صورت وسیعى به چشم مىخورد، که مقصود از حاکم همان فقیه عصر غیبت است.(22)
وى براى احتراز از تفسیر حاکم به صورت مطلق و لزوم حمل آن بر فقیه جامع شرایط، سخن محقق کرکى را شاهد قرار مىدهد:
عالمان بر این نکته اتفاق نظر دارند که هر آنچه در آن نیابت، مدخلیت دارد، در عصر غیبت امام معصوم علیهالسلام فقیه عادل داراى شرایط فتوا، که از آن تعبیر به «مجتهد» در احکام شریعت مىشود، از سوى ائمه علیهمالسلام نیابت دارد.(23)
سخن وى این جمله است: «بل لولا عموم الولایة لبقى کثیرٌ من الامور المتعلقة بشیعتهم معطلة.»(24) یعنى: اگر عموم ولایت براى فقیهان وجود نداشته باشد، بسیارى از امور مربوط به پیروان امامان علیهمالسلام تعطیل خواهد شد. بر این اساس، «من السیاسة الواجبة على الامام نصب ما یستیقم به نظام نوع الانسان.»(25) یعنى: بر امام علیهالسلام واجب است هر آنچه در نظام نوع انسان مؤثر است، فراهم سازد.
بنابراین، باید اذعان کرد که امامان معصوم علیهمالسلام هیچگاه به تعطیل ماندن امور شیعیان رضایت ندادهاند. پس مىبایست براى سامان بخشیدن به امور اجتماعى آنان نیز راهى ارائه کرده باشند و آن، حاکمیت عموم ولایت فقیهان در عصر غیبت است.
ضرورت ولایت عامه
وى پس از اشاره به لزوم تبیین نقلى و عقلى و ضرورت مذهب، مىگوید:
ولایت فقیه از واضحات است، به گونهاى که نیازمند دلیل نیست.(26)
بلکه ضرورت مذهب، ولایت و نیابت فقیهان را از امامان علیهمالسلام براى اجراى حدود الهى و همانند آن، ما را از جست و جوى دلیل دیگر بىنیاز مىسازد.(27)
ایشان در جاى دیگر، درباره ضرورت ولایت فقیهان مىنویسد:
«لکن ظاهر الاصحاب عملاً و فتوىً فى سائر الابواب عمومها، بل لعله من المسلمات او الضروریات عندهم.»
یعنى: ولى ظاهر سخن عالمان فقیه در عمل و فتوا عموم ولایت فقیه در دیگر ابواب فقه (غیر از خمس) مىباشد؛ بلکه چه بسا عموم ولایت نزد ایشان، از مسلمات یا ضروریات دینى است.(28)
از مجموع موارد بیان شده در سخنان این فقیه اندیشمند، چنین نتیجه گرفته مىشود:
الف) بر اساس موضع اندیشه جواهرى، جامعه بشرى بدون ولایت الهى به صلاح و رستگارى نمىرسد و تنها شکل حکومت مشروع، ولایت الهى بر جامعه انسانى است و هر جامعهاى که زیر پرچم ولایت فقیهان عادل جاى نگیرد، زیرمجموعهاى از ولایت طاغوت خواهد بود. ولایت فقیهان در حوزههاى امور عمومى، مصالح اجتماعى مسلمانان و مسائل حکومتى و سلطانى، عام است؛ بهگونهاى که هیچ امرى، از حیطه ولایت فقیهان واجد شرایط خارج نیست و این گستره هرگز منحصر در امور حسبى نمىباشد.(29)
ب) اگر چه در عصر حاضر، حضرت امام خمینى قدسسره دریچه عملى همشأنسازى مقام فقیه را با امام معصوم علیهالسلام در اجراى امور جامعه، ترسیم عملى بخشید و فرمود: «هر آنچه براى معصوم ثابت است، براى فقیه نیز ثابت است.»(30) ولى اصل این اندیشه در حقیقت، تداوم تکاملى اندیشه صاحب جواهر به شمار مىآید و عملىسازى و احیاگرى آن در مرحله عمل امرى ممتاز و جدید است؛ زیرا نقش ولایتى فقیه به صورت تئورى، در بیان اندیشمندانى همچون صاحب جواهر تبیین شده است و اگر در مرحله عمل، حرکتى همسان با این نظریه صورت نپذیرفته، تنها به دلیل فقدان قدرت عملى فقیهان پیشین و آماده نبودن شرایط زمانى و یاوران پایدار بوده است.
در راستاى هر چه بهتر این ادعا مىتوان به نمونههاى بارز چنین تقریرى در بیان صاحب جواهر، اشاره کرد: وى درباره شرایط امر به معروف و نهى از منکر مىگوید:
جواز امر به معروف و نهى از منکر در صورتى که ملازم قتل و جرح باشد، در صورتى براى فقیهان جایز است که از ضرر، فتنه و فساد در امان باشند و این نظر به سبب عمومیت ولایت فقیه از امامان علیهمالسلام ، اندیشهاى قوى است، بویژه با پذیرش این نظر که اقامه حدود و اجراى آن، براى فقیهان جایز است.(31)
در زمینه اجراى حدود توسط فقیه نیز مىگوید:
اگر فقیه، مطمئن از عدم آزار سلطان به او یا شیعیان باشد، اجراى حدود الهى بر او واجب است.(32)
پیوند فقه و امور اجتماعى ـ سیاسى
اسلام به عنوان کاملترین شریعت الهى، داعیه جامعیت در تمام شؤون زندگى بشر را دارد.
براى نظم و عدالت، جامعه باید از یک قانون عالى بهرهمند باشد. این قانون عبارت است از شریعت که در اسلام، دین و قانون یک چیز مىباشد.(33)
با تحلیلى که پیشتر یاد شد، یک ویژگى در اندیشه فقهى ـ سیاسى صاحب جواهر نمود آشکار یافت که لطف خداوند و مقام عصمت مانع از تعطیل ماندن امور اجتماعى و فردى شیعیان است. از این رو، ولایت که لازمه اجراى قوانین بسیارى است، به فقیهان داراى شرایط عنایت شده است.
در ساختار نوین دیگرى، بر این وجه تکیه مىشود که ملاک اجراى بسیارى از امور در عصر غیبت با زمان حضور امام معصوم علیهالسلام یکسان است. بنابراین، به سبب اثربخشى و عمومیت ادله اشتراک احکام زمان حضور و غیبت، تا جایى که دلیل قابل اطمینان ارائه نشود، انحصار اجرا یا امتیاز امور به فقیه نیز منتفى خواهد بود؛ به گونهاى که در برخى از نمودهاى حکومتى اسلام و جلوههاى ظهور اسلام در جامعه همانند نماز جمعه، مکلف را داراى اختیار در انجام آن و نماز ظهر مىداند و اجازه فقیه را شرط اقامه آن نمىداند، بلکه در اندیشه وى روایات، ظهور در عدم اشترط حضور فقیه و اجازه او دارد.(34)
در مکتب فقهى صاحب جواهر، برپایى نماز جمعه منحصر به اقامه آن توسط فقیه و منوط به اجازه او نیست تا در چشمانداز اجتماعى ـ سیاسى آن، حتى در زمان فقدان چنین فردى، آثار اجتماعى ـ سیاسى آن تجمعى آشکار شود و یکى از نمونههاى بارز تجمعات وحدتبخش، در جامعه اسلامى شکل پذیرد.
در جهت آشکار نمودن پیوند فقه با امور سیاسى ـ اجتماعى، مىتوان به اندیشه تکاملى صاحب جواهر در بحث «قضا» اشاره کرد؛ وى برخلاف بیشتر فقیهان، راهى متمایز و منحصر را پیموده است:
گفته مىشود که مستفاد از کتاب و سنت این است که قضاوت بحق و عادلانه و برابر قسط، از هر مؤمن شیعى، صحیح است.(35)
محتواى ادله چنین بینشى آن است که در آیات الهى، ملاک و هدفى تبیین شده است که قضاوت باید از روى عدل و انصاف صورت پذیرد.(36) افزون بر آیات الهى، سنت و احادیث نیز بر وجود چنین معیار و ملاکى تأکید ورزیدهاند، تا آنجا که بدون هیچ شکى، هر کسى احکام خاص را از معصوم علیهالسلام شنیده باشد و بر اساس آن احکام در میان مردم قضاوت کند و داراى ملاک و هدفى باشد، هر چند مجتهد نباشد، قضاوتش بر طبق روایات صحیح است.(37)
ادعاى مذکور با یک ترسیم تاریخى از عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله مورد تأیید و تأکید بیشترى قرار مىگیرد. آنان که پیامبر صلىاللهعلیهوآله دستور به مراجعه به آنان را صادر مىفرمودند، مجتهد نبودند، بلکه برابر آنچه از آن حضرت شنیده بودند، قضاوت مىکردند. بنابراین، این ادعا که مقلّد و عالم از راه تقلید، واجد شرایط قضاوت نیست، سخنى بدون دلیل است، بلکه ظاهر دلیلهاى ارائه شده خلاف آن را اثبات مىکند و امکان تعیین برخلاف آن وجود دارد. البته نصب فقیهان براى چنین منصبى، با وجود چنین ولایتى براى دیگران، منافاتى ندارد.(38)
اگر این تلقى از قضاوت مقلّدان عالم مورد پذیرش قرار گیرد، سبب این حکم، در ملاک امر به عدل و داد، در کتاب و سنت و شواهد تاریخى عصر پیامبر و سیره ایشان نهفته است. حتى اگر عمومیت ریاست و ولایت فقیهان سبب انحصار ولایت قضایى آنان باشد، در اندیشه جواهرى پیامد دیگرى را مىتوان تصور کرد:
نتیجه این سخن، بنابر آن که چنین ریاستى عمومیت داشته باشد، بدینگونه بروز مىکند که مجتهد مىتواند مقلّد خود را براى قضاوت نصب نماید و مقلّد وى بر اساس فتواى مجتهد، که بیانگر حلال و حرام اهل بیت علیهمالسلام است، میان مردمان به قضاوت مىپردازد.(39)
در نتیجه، اندیشه این فقیه متفکر در قضاوت، به عنوان یک امر دینى ـ اجتماعى، سبب چالش کمترى در دادرسى به امور دادخواهان مىشود؛ زیرا عالم به احکام ـ هر چند مجتهد نباشد ـ مىتواند عهدهدار چنین منصبى گردد و یا با اجازه فقیه، به رتق و فتق تنازعات قضایى بپردازد تا در صورت فقدان حکومت اسلامى و رهبرى فقیه نیز امور قضایى تعطیل نماند؛ چرا که تعطیل شدن فقه مساوى است با تعطیل ماندن دین و امور شریعت، زیرا تنها بخشى که داعیه پاسخگویى به مسائل و مشکلات عینى جامعه و فرد دارد، فقه است و این علم حتى از کوچکترین مشکلات نیز غافل نیست: «فقه تئورى واقعى اداره انسان و اجتماع، از گهواره تا گور است.»(40)
نشانه دیگر این پیوند ناگسستنى آن است که در یک دوره کتاب حدیثى، بیشتر احکام، مربوط به مسائل اجتماعى، سیاسى و اقتصادىاند و مسأله حکومت و سیاست از مهمترین احکام الهى و غیرقابل چشمپوشى است:
«از یک دوره کتاب حدیث، که صد و پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد، سه یا چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصاد و به گونهاى حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.»(41)
ولایت فقیه و امور مالى
اگر چه به دلیل نارسایى شرایط و فقدان امکانات لازم براى ایجاد دولت و حکومت ولایى، صاحب جواهر به بحث نظاممند مراتب اقتصادى و درآمدى دولت نپرداخته، اما در فقه، چگونگى مصرف خمس، انفال و زکات را تبیین کرده است. وى حاکم به معناى مجتهد جامع شرایط فتوا را داراى ولایت تصرف در خمس و انفال و تقسیم آن مىداند.(42)
صاحب جواهر در مبحث زکات، پس از صرف نظر از بحث در وجوب پذیرش مطالبه امام معصوم علیهالسلام تأثیر این بحث را در عصر غیبت جست و جو مىکند؛ زیرا تعیین وظیفه امام علیهالسلام مربوط به شخص امام علیهالسلام است، اما در عصر غیبت، تعیین وظیفه مجتهد مىتواند داراى اثر باشد؛ در نتیجه، این سؤال مطرح مىشود که آیا مطالبه زکات از سوى فقیه واجب است؟ در پى طرح این پرسش و نقل دیدگاههاى برخى از اندیشمندان فقه، در جواب، به دلیل کلى نصب فقیهان، بویژه توقیع شریف حضرت ولى عصر علیهالسلام ، فقیه را به عنوان «اولى الامر» معرفى مىنماید که اطاعتش از سوى خداوند واجب شده است؛ البته این نکته را مورد توجه بیشترى قرار مىدهد که ولایت فقیهان اختصاص به امورى دارد که شارع مقدس در حکم یا تبیین موضوع آن، وکالت دارد:
«قلت: اطلاق ادلة حکومته خصوصا روایة النصب التى وردت عن صاحب الامر(عج) یصیره من أولى الامر الذین اوجب الله علینا طاعتهم، نعم من المعلوم اختصاصه فى کل ماله من الشرع مدخلیة حکما أو موضوعا.»
یعنى: من مىگویم: مطلق بودن ادله حکومت داشتن فقیه بویژه روایت نصب که از سوى صاحب الامر(عج) صادر شده است فقیه را از اولیا امرى قرار مىدهد که اطاعت ایشان از سوى خداوند واجب شده است، بله روشن است که این امر (تبعیت و پیروى از فقیه) اختصاص به همه امورى که شریعت چه از جهت حکم یا موضوع تصرف مىکند، دارد.(43)
از آنچه در تبیین اندیشه جواهرى گذشت، روشن شد که اطاعت از فقیه در امور شرعى و یا به گونهاى مربوط به شرع، واجب است و دریافت زکات در زمره چنین امورى جاى مىگیرد؛ حتى در صورتى که فقیه مطالبه پرداخت آن را نکند، حمل زکات و پرداخت آن به فقیه مستحب است.(44)
افزون بر این، تقویت بنیه اقتصادى حاکمان ظالم، به دلیل فقدان مشروعیت حکومت آنان جایز نیست:
سخن در زمینهاى غیر خراجى به همین صورت است: نمىتوان خراج آنها را به سلاطین داد، هرچند حاکم ظالم همانند پادشاهان شیعه، ادعاى امامت ننماید.(45)
تا آنجا که درباره شاهان شیعه نیز مىگوید: «نمىتوان جزو لشکریان و یاران آنان شد.»(46)
نتیجهگیرى
پرداختن وسیع صاحب جواهر به مباحث فقهى نشان از احیاگرى دین توسط فقیه مىباشد، که در مجموع، اندیشههاى فقهى او با ژرفنگرى در روایات و دلیلهاى عقلى، حوزه سیاست و حکومت را بخشى از فقه و جداناپذیر از آن معرفى مىکند تا پاسخى براى آن گروه باشد که ولایت فقیه را اندیشهاى جدید معرفى مىکنند. کران تا کران مباحث فقهى حکایت از توجه فقه به زوایاى متفاوت زندگى بشر دارد. چگونگى اداره حکومت به عنوان امرى اجتنابناپذیر در فقه، تبیین ویژهاى پیدا مىکند که در سایه پذیرش «ولایت مطلقه فقیه» در جهان نوین امروز نیز مىتواند همه شؤون اجتماعى همچون جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، امور اقتصادى و مالى جامعه اسلامى را در بر گیرد و پرسشهاى مطرح شده در زمینههاى متفاوت مسائل اجتماعى را در کاملترین شکل، پاسخگو باشد.
این اندیشمند بزرگ معتقد است فقدان اندیشه کامل حکومت اسلامى و نفى ولایت سیاسى همه جانبه فقیه، سبب تعطیل ماندن بسیارى از احکام و حدود الهى، که با تعمیم جریان زمانى آن براى همه عصرها ثابت است، خواهد شد. بنابراین، ولایت الهى واگذار شده به امامان و فقیهان، جامعه را به سوى رستگارى رهنمون مىشود.
خلاصه آن که در اندیشه سیاسى ـ فقهى صاحب جواهر، مرکز تدبیر جامعه اسلامى، ولایت فقیهان است که در همه زمینههاى سیاسى و اجتماعى و حتى اقتصادى حضور فعال دارد و مىتواند حضور پر دامنه دین را در جهان معاصر تضمین نماید.
________________________________________
1ـ کارشناس ارشد فلسفه، محقق و نویسنده.
2ـ محمد محسن آقا بزرگ الطهرانى، الذریعة الى تصانیف الشیعة، قم، اسماعیلیان، 1408 ق.، ج 5، ص 276.
3ـ محمدرضا مظفر، (مقدمه) جواهر الکلام، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ هفتم، 1981 م، ج 1، ص 4.
4ـ سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1420 ق.، ج 13، ص 385.
5ـ محمدمحسن آقا بزرگ طهرانى، پیشین.
6ـ میرزا حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسائل، اسلامیه، تهران، 1384 ق.، ج 3، ص 397.
7ـ محمدباقر موسوى خوانسارى، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، اسماعیلیان، قم، ج 2، ص 305.
8ـ ابو حامد محمد غزالى، احیاء علوم الدین، دار العلم، بیروت، ج 4، ص 401 و ج 1، ص 88.
9ـ امام خمینى رحمهالله ، منشور روحانیت، امیر کبیر، تهران، 1362، ص 255.
10ـ محمدرضا مظفر، پیشین، صص 12 و 19ـ18.
11ـ همان.
12ـ امام خمینى رحمهالله ، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، قم، 1373، ص 2.
13ـ عبدالله جوادى آملى، سیرى در مبانى ولایت فقیه، مجله حکومت اسلامى، ش 1، صص 80ـ50.
14ـ محمدحسن نجفى، جواهر الکلام، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1362، ج 21، ص 395.
15ـ محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه جواد مصطفوى، نشر چهارده معصوم، تهران، ج 1، ص 67، حدیث 10؛ فروع کافى، ج 7، ص 412، حدیث 5؛ محمد بن حسن حرّ عاملى، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1391 ق.، ج 18، ص 98.
16ـ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، دار الاضواء، بیروت، 1413 ق.، ج 6، ص 303؛ محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ص 303.
17ـ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، مؤسسه انتشارات اسلامى، 1404 ق.، ج 2، ص 482، حدیث 4؛ محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ج 27، ص 140، حدیث 10؛ شیخ طوسى، الغیبة، مکتبة النعمان، النجف، صص 290 و 293، حدیث 247.
18ـ محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 34، حدیث 1؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ق، ج 1، ص 164، حدیث 2.
19ـ محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ج 28، ص 13، حدیث 6.
20ـ همان، ج 21، صص 396ـ395.
21ـ امام خمینى رحمهالله ، منشور روحانیت، ص 16.
22ـ محمدحسن نجفى، پیشین، ج 21، ص 396.
23ـ همان.
24ـ همان، ص 397.
25ـ همان، ج 40، صص 11ـ10.
26ـ همان، ج 21، ص 397. «و بالجملة فالمسألة من الواضحات التى لا تحتاج الى أدلة.»
27ـ همان، ج 21، ص 399. «بل الضرورة من المذهب نیابته فى زمن الغیبة عنهم علیهمالسلام على ذلک و نحوه.»
28ـ همان، ج 16، ص 178.
29ـ ر.ک.: همان، ج 15، ص 421 (برداشت از مجموع سخن ایشان در پایان مبحث خمس).
30ـ امام خمینى رحمهالله ، کتاب البیع، ج 2، ص 496.
31ـ محمدحسن نجفى، پیشین، ص 358: «نعم فى جوازه لنائب الغیبة مع فرض حصول شرائطه أجمع التى منها أمن الضرر و الفتنة و الفساد لعموم ولایته عنهم علیهمالسلام قوة، خصوصا مع القول بجواز اقامة الحدود له.»
32ـ همان.
33ـ عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، امیرکبیر، تهران، 1379، ص 138.
34ـ محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ج 11، صص 190ـ189.
35ـ محمدحسن نجفى، پیشین، ج 40، ص 15.
36ـ نساء / 58 و 135؛ مائده / 7، 44 و 47.
37ـ محمدحسن نجفى، پیشین، ص 16.
38ـ همان، صص 19ـ17.
39ـ همان، ص 19.
40ـ امام خمینى رحمهالله ، صحیفه نور، ص 98.
41ـ امام خمینى رحمهالله ، ولایت فقیه، ص 9.
42ـ محمدحسن نجفى، پیشین، ج 16، ص 177.
43ـ همان، ج 15، ص 422.
44ـ همان، ص 425.
45ـ همان، ج 16، ص 236.
46ـ همان، ج 22، ص 54. «لکن لا على وجه یکون من جندهم و أعوانهم.»