کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

سید قطب و گستره اسلام

خبرگزاری فارس , 26 مرداد 1402 10:41

اسلام تایمز: نیاز انسان به وحی در مسائل فردی و عبادی و رابطه انسان با خداوند متعال، عبارت است از نقصان آگاهی انسان در مسائل خداشناسی و معاد شناسی و راه شناسی و انسان شناسی.


چکیده
این نوشتار به بررسی دیدگاه سید قطب درباره گستره اسلام می پردازد. پس از گذری در زندگی سید قطب، دیدگاه های مطرح شده در مسأله بیان می شوند و برای هر کدام شواهدی ذکر می شود. سپس دیدگاه سید قطب مطرح می شود. نکات تکمیلی برای روشن شدن رأی نویسنده نیز بیان می شود؛ اینکه چرا سید قطب معتقد به دین اکثری یا شمولیت دین نسبت به همه ابعاد فردی و زندگی بشر شده است؟ و تلاشهای دشمنان برای جدا کردن اسلام از مسائل اجتماعی و تقسیم جوامع بشری به اسلامی و جاهلی و آسیب های نظام های غیر توحیدی و راه حل آن.


مقدمه
موضوع این نوشتار گستره دین از نظر نویسنده معروف مصری سید قطب است. گرچه سید قطب از سوی برخی به تندروی و دیدگاههای تکفیری متهم می شود، لکن حقیقت این است که برخی از این اتهامات ناشی از برداشت های غلط و نادرست از سخنان اوست. از این رو تأمل در دیدگاههای سید قطب ضروری می نماید. این نوشتار دیدگاه سید قطب درباره قلمرو و گستره اسلام را مورد بررسی قرار می دهد. دو دیدگاه کلی در این مسأله وجود دارد: یک دیدگاه قائل به دین اقلی است و دیگری قائل به دین اکثری. دیدگاه اقلی به این معناست که دین تنها در قلمرو فردی و رابطه انسان با خداوند و مسائل اخلاقی و احساسات درونی سخن گفته است. دیدگاه اکثری نیز معتقد است دین در همه حوزه های زندگی انسان سخن گفته است و باید از آن تبعیت شود. سید قطب در آثار خود به وضوح و صراحت نظریّه دین اکثری را پذیرفته و دیدگاه دین اقلّی را تخطئه نموده است. هدف از این نوشتار تبیین دیدگاه سید قطب به عنوان یکی از متفکرین زنده و معروف جهان اسلام است. زندگینامه سید قطب و طرح مسأله مورد نظر و بیان دیدگاه ها و سرانجام طرح دیدگاه سید قطب، ساختار نوشتار را تشکیل می دهد.

زندگینامه
سید قطب در سال1906 میلادى در روستاى «موشه» از توابع استان اسیوط مصر دیده به جهان گشود. پس از گذراندن دوران کودکى، پدر و مادر سید قطب تصمیم گرفتند او را به مدرسه بفرستند؛ ولى او تمایلى به مدرسه رفتن نداشت؛ اما با تشویق پدر و مادر در سال 1912 میلادى به مدرسه رفت.

وقتى سید در سال دوم ابتدایى مشغول تحصیل بود، صاحب مکتبخانه که با پدر سید رابطه دوستى داشت، از او خواهش کرد فرزندش را از مدرسه به مکتبخانه انتقال دهد تا قرآن حفظ کند و مسائل اسلامى را فرا گیرد. صبح روز بعد سید به توصیه پدر به مکتب رفت. سید تصمیم گرفت هم درس بخواند و هم قرآن حفظ کند و بنابراین تصمیم، در سال دوم ابتدایى حفظ قرآن را آغاز کرد و در سال چهارم ابتدایى یعنى در ده سالگى حافظ کل قرآن کریم شد. سید از همان کودکى اهل دقت بود و هر حرفى را بدون دلیل نمى‏پذیرفت. وى کنار آموزش‏هاى قرآنى توانست پس از 6 سال در سال 1918 میلادى دوره ابتدایى کلاسیک را نیز با کامیابى به انجام برساند. پس از این دوره، وى در جلسات هفتگى پدرش پیرامون اوضاع اجتماعى و سیاسى مصر حضورى مستمر یافت و این در حالى بود که سیزده سال داشت.

سید قطب به مدت دو سال به سبب اوضاع آشفته داخلى نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهد؛ اما در سال 1920 میلادى براى ادامه تحصیل به قاهره سفر کرد. حدود 16سالگى وارد دانش‏سراى عبدالعزیز قاهره شد. او بعد از اتمام دوره دانش‏سرا و دریافت گواهینامه تدریس در مدارس ابتدایى به استخدام وزارت تعلیم و تربیت درآمد. در سال سوم دوره دانشجویى، کنفرانسى به وسیله ریاست دانشگاه ترتیب داده شد تا سید در آن سخنرانى کند. او با مقاله‏اى تحت عنوان «مهمه الشاعر فى الحیاه، شعر الجیل الحاضر» همگان را به شگفتى واداشت.

وى در زمان دانشجویى بسیار با نشاط و آگاه بود و با شجاعت از اوضاع علمى و فرهنگى دانشگاه انتقاد مى‏کرد. سید در 1932 میلادى با مدرک لیسانس در رشته ادبیات عرب، از دانشکده دارالعلوم فارغ التحصیل شد و همان سال در تشکیل جماعتى به نام جماعت دارالعلوم مشارکت کرد. هدف این جمعیت که از بین فارغ التحصیلان دارالعلوم انتخاب مى‏شدند، دفاع از ادب و لغت عربى بود. این جماعت پس از مدتى مجله‏اى به نام «دارالعلوم» منتشر مى‏کرد. سیدقطب در سال 1933 میلادى به استخدام وزارت تعلیم و تربیت مصر درآمد و همان سال در مدرسه داوودیه مصر در جایگاه معلم ابتدایى به امر مقدس تدریس پرداخت. او سپس در مدارس دمیاط، بنى سویف و مدرسه ابتدایى حلوان به تدریس مشغول بود تا این که پس از شش سال تدریس در مدارس گوناگون، در تاریخ 1940 در جایگاه کارمند، به اداره مرکزى وزارت تعلیم و تربیت مصر انتقال یافت و به ترتیب در بخش‏هاى روابط عمومى، آمار، بازرس مدارس ابتدایى مشغول فعالیت شد. در سال 1945 میلادى دوباره به بخش روابط عمومى برگشت و تا سال 1948 میلادى در این قسمت مشغول به کار بود.

سیدقطب به همراه دوستانش در دانشگاه با فعالیت‏هاى سیاسى و اجتماعى بیشتر آشنا شد و با آشنایى پیشین که به وسیله دایى خود از حزب «وفد» داشت، به عضویت این حزب درآمد و مقالات خود را در نشریه این حزب منتشر کرد.

بعد از انتشار مقالاتى در باره مشکلات مصر، دولتمردان مصر تصمیم گرفتند سید قطب را براى مأموریتى‏کارى به امریکا اعزام کنند. وى در سال 1948 میلادى سفرش را آغاز کرد. پس از ورود به نیویورک به انجام مأموریت محوله پرداخت و هر روز به مدارس امریکا مى‏رفت و از نحوه آموزش در آن‏جا اطلاعاتى کسب مى‏کرد. او حدود دو سال در امریکا اقامت داشت و در این مدت از طریق جراید، رادیو و تلویزیون و با شمّ سیاسى بالایى که داشت، فهمید امریکا مى‏خواهد از سلطه انگلیس بر دنیا بکاهد و خود، استعمار کشورهاى عربى و اسلامى را ادامه دهد؛ بدین سبب تصمیم گرفت هنگام بازگشت به مصر با نوشتن مقاله، به مردم به ویژه نسل جوان آگاهى بخشد و طرح امریکا را آشکار سازد.

سید قطب در سال 1950 میلادى به مصر بازگشت و در جایگاه دستیار دفتر وزیر تعلیم و معارف مصر، مشغول کار شد. سفر به امریکا نه تنها او را از اهداف و آرمان‏هایش دور نکرد، بلکه مصمم شد با استعمار بجنگد؛ اما چون نبرد فرهنگى را از درون حکومت مقدور ندید، در 1952 میلادى استعفانامه خود را تقدیم وزارت کرد و اعلام داشت دیگر حاضر به همکارى با آن‏ها نیست. تا دو سال استعفاى او مورد قبول واقع نشد؛ ولى سرانجام در اوایل سال 1954 با استعفاى وى موافقت شد. 

سید قطب در چهل سالگى همزمان با آغاز تفکر در باره حرکت اسلامى و انقلابى با نشریاتى چون الکتاب المصرى، الکتاب السوادى، الشؤون الاجتماعیه و غیره همکارى داشت. پس از چند سال در مجله «اللواء الجدید» نیز که شاخه جوانان حزب وطنى مصر آن را چاپ مى‏کرد، مقاله نوشت؛ اما پس از اندک‏زمانى‏ به علت انتقاد شدید سید از استعمار و اتهام همکارى دولت با آنان، تعطیل شد. وى پس از تعطیلى مجله اللواء الجدید، دست از مبارزه نکشید و در جایگاه سردبیر و نویسنده مجله «الدعوه» کار خود را ادامه داد. مقالات وى در این نشریه، دعوت از مردم براى انقلاب، تشکیل حکومت اسلامى و تغییر حاکمیت بود؛ اما این مجله را نیز پس از مدتى رژیم مصر تعطیل کرد. سید باز هم ناامید نشد و با همکارى یوسف شماته، نشریه‏اى به نام «العالم العربى» را منتشر ساخت. یوسف شماته در جایگاه مدیر مسؤول و سید قطب در مقام سردبیر مشغول فعالیت شدند.

سید در نشریه العالم العربى بر خلاف همه نشریات مصرى که تاریخ روز را به میلادى درج مى‏کردند، بر اساس تاریخ هجرى قمرى مى‏نوشت. وى همچنین در سال 1948 میلادى با همکارى جمعیت اخوان المسلمین، مجله «الفکر الجدید» را تأسیس کرد و در این مجله نیز طرفدارى از اصلاحات و تغییر حاکمیت موجود را جزو اهداف خود قرار داد. مقالات سید در این مجله از تندترین و در عین حال قوى‏ترین مقالات به شمار مى‏رود. با ادامه موضع انقلابى در مقالات سید، این نشریه هم تعطیل شد.

در سال 1954 جمعیت اخوان المسلمین مجله‏اى به نام «اخوان المسلمین» چاپ کرد و سید قطب را در جایگاه رئیس هیأت تحریریه آن برگزید. این هفته‏نامه روزهاى پنجشنبه منتشر مى‏شد و نخستین شماره آن در 17 رمضان 1373 قمرى به چاپ رسید. سید در این هفته‏نامه افکار اسلامى و انقلابى خود را بیش از گذشته منتشر کرد؛ از این‏رو پس از چاپ دوازده شماره در تاریخ 6 ذى‏الحجه 1373 از انتشار آن جلوگیرى شد و این واپسین فعالیت مطبوعاتى سید قطب به شمار مى‏رفت؛ زیرا در همین سال دستگیر و روانه زندان شد.

سید قطب در طول حیات 25 ساله مطبوعاتى خود، 455 مقاله و قصیده در مجلات و روزنامه‏هاى گوناگون مصر چاپ کرد. وى که نیمى از زندگى خود را با نشریات مختلف سپرى کرد، در این مدت پى برد که رفتار و عملکرد بعضى از این مطبوعات مشکوک است و از چاپ مقالات وى خوددارى مى‏کنند و دریافت که بعضى از آن‏ها با بیگانگان در ارتباطند؛ به همین سبب مقاله‏اى تحت عنوان «الدوله تخفق الأدب» ضد این دسته از نشریات نگاشت و آن‏ها را رسوا کرد.
 سید قطب در جایگاه مغز متفکر جمعیت اخوان المسلمین بین سال‏هاى 1952 تا 1964 میلادى مطرح بود و همواره مقابل کسانى که از این جنبش ضد استعمارى انتقاد مى‏کردند، مى‏ ایستاد.  

 مهم‏ترین دوران مبارزه سیدقطب به زمانى مربوط مى‏شود که به جمعیت اخوان المسلمین پیوست.

سیدقطب پس از عضویت در جمعیت اخوان المسلمین، ابتدا عضو مکتب ارشاد، سپس در جایگاه رئیس هیأت تحریریه نشریه اخوان المسلمین منصوب شد. مقالات تند و صریح او در این نشریه و روزنامه‏هاى دیگر، سبب شد تا وى در سال 1954 به همراه حسن الهضیبى دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم شود. پس از صدور حکم، وى را به زندان قدیم «لیمان طره» که قدمتى پانصدساله دارد، منتقل کردند. وى در زندان به نوشتن کتاب ادامه داد و تفسیر نفیس فى ظلال القرآن را در زندان نگاشت. پس از پنج سال محکومیت، سید در زندان بیمار شد و بیم مرگ وى مى‏رفت؛ از این‏رو مسؤولان اخوان المسلمین مصر با دبیر این جمعیت در عراق به نام أمجد زهاوى تماس گرفتند و به او توصیه کردند عبدالسلام عارف، رئیس جمهور وقت عراق را واسطه قرار دهد که جمال عبدالناصر را قانع کند تا سید از زندان آزاد شود. عبدالسلام عارف پیغام را فرستاد و به واسطه این پیغام، سید قطب در سال 1964 میلادى از زندان آزاد شد.

پس از آزادى از زندان بر سر ادامه کار جمعیت، اختلاف‏نظر حاصل شد. عبدالفتاح اسماعیل، عضو ارشد این جمعیت و همفکرانش بر این عقیده بودند که باید جهاد را ادامه داد؛ ولى بعضى از اعضا با این نظر موافق نبودند. سید قطب که روحیه انقلابى و جهادى داشت، به عبدالفتاح اسماعیل پیوست و مطالبى در باره لزوم تغییر حاکمیت و برپایى‏ نظام اسلامى نگاشت که بعدها با عنوان کتاب معالم فى الطریق چاپ شد. با ادامه فعالیت‏هاى سیدقطب و تأثیر افکار و آراى وى بر مردم به ویژه جوانان مصر و جهان عرب، در سال 1965 میلادى دوباره دستگیر و زندانى شد. گروه‏هاى کمونیستى مصر که به شدت با افکار سید مخالف بودند، آن‏جا شعار مى‏دادند: جمال، ذبح کن. ذبح کن. در این دوره از زندان که حدود چهارماه طول کشید، سید را در زندان انفرادى حبس کردند و پیش چشم او خواهرزاده‏اش، رفعت را کشتند. محاکمه سید قطب در جایگاه متهم ردیف اول به فرمان جمال عبدالناصر در دادگاه نظامى در تاریخ 1966/4/12 میلادى آغاز شد و به مدت 36 روز ادامه یافت و پس از اتمام محاکمه، آن‏ها منتظر صدور حکم بودند. 

چهارماه از زمان محاکمه گذشت و سرانجام قاضى مصر، فؤاد الدجوى احکام صادره را چنین اعلام کرد: سید قطب و محمد یوسف هواش و عبدالفتاح اسماعیل محکوم به اعدام و بقیه اعضاى اخوان المسلمین از 10 سال تا حبس ابد زندانى مى‏شوند. سید در پاسخ دوستانش که پرسیدند حکم اعدام را چگونه یافتى؟ پاسخ داد: شکر خدا من پانزده سال است که آرزوى شهادت دارم. بعضى از دوستانش از او خواستند که از اعمالش عذر بخواهد تا شاید از اعدامش صرف‏نظر کنند؛ اما وى در پاسخ گفت: من از عملى که براى خدا انجام دادم، عذر نمى‏خواهم. سرانجام روز اعدام فرا رسید و در تاریخ 9 آگوست 1966 هنگام طلوع خورشید، سید قطب و دوستانش به سوى‏جوخه اعدام هدایت شدند.

سیدقطب آثار ارزنده‏اى به جهان اسلام عرضه کرد و بسیارى از تألیفات او به زبان فارسى ترجمه شده است. برخی از آثار وی عبارتند از:
1. الاسلام و مشکلات الحضاره
2. التصویر الفنى فى القرآن
3. هذا الدین
4. خصائص التصور الاسلامى و مقوماته
5. مهمه الشاعر فى الحیاه و شعر الجیل الحاضر
6. الشاطئ المجهول
7. نقد کتاب مستقبل الثقافه فى مصر
8. الأطیاف الاربعه
9. طفل من القریه
10. المدینه المسحوره
11. العداله الاجتماعیه فى الاسلام
12. معرکه الاسلام و الرأسمالیه
13. السلام العالمى و الاسلام
14. تفسیر فى ظلال القرآن

گستره اسلام
تعیین قلمرو اسلام از جدی ترین و اساسی ترین دغدغه های کاوشگران مباحث دینی است. اهمیت مسأله از آن روست که دین به عنوان مجموعه تعالیم نازل شده از طرف خداوند قلمداد می شود که باید از آن تبعیت کرد، در این صورت باید مرزهای آن را تعیین کرد تا از هرگونه اعمال نظر و رأی در قلمرو دین اجتناب شود. اگر ما منطقه خاص دین را قلمرو اقلی بدانیم، در این صورت عقل انسانی و خرد جمعی است که میدان دار بسیاری از حوزه های زندگی بشری است. و بالعکس اگر دامنه دین را اکثری و همه جوانب زندگی انسان را به نوعی درگیر تعالیم دین بدانیم، در این صورت، عقل انسانی نه به عنوان یک منبع مستقل، بلکه به عنوان طریقی برای کشف از منبع دین بکار گفته می شود. بنابراین نتیجه این بحث اهمیت فراوانی دارد و دارای امتداد عملی در زندگی انسان است.

عده ای در پاسخ به این مسأله با طرح بحث انتظارات بشر از دین می گویند روش تعیین انتظارات بشر از دین، بررسی برون دینی است؛ یعنی  قبل از ورود به دین باید معلوم شود که دین در چه حوزه هایی حق سخن گفتن دارد تا در نتیجه باری سنگین تر از توان دین بر گرده اش نگذاریم. اگر ما از ابتدا مشخص کنیم از دین چه می خواهیم، پس از پذیرش دین در پی همان خواسته ها هستیم نه چیز دیگر و این نکته بسیاری از مشکلات نظری و عملی را از دین دور می کند.[1]  

اشکال مهم این روش آن است که آیا قبل از ورود به دین همه نیازهای انسان معلوم است تا سخن از انتظارات بشر از دین به میان آوریم؟ آیا قبل از هدایت دین، انسان شناسی کاملی به دست می آید تا بر اساس آن انتظاراتمان از دین را سامان دهیم؟ آیا بخشی از تعالیم دین همان ارائه انسان شناسی کامل و همه جانبه به انسان نیست؟ بررسی مسأله نشان می دهد که بدون راهنمایی وحی انسان شناسی کاملی در دسترس نیست که با تکیه بر آن انتظاراتمان از دین به صورت تفصیلی معلوم شود. بنابراین اگر چه انتظارات بشر از دین به طور مجمل و سربسته قبل از پذیرش دین هم معلوم است[2]، امّا تفصیل آن با هدایت دین معلوم می شود.

در نقطۀ مقابل کسانی می گویند خود دین معلوم کرده است که برای کدام منظور آمده است و حاجات انسانها را معین نموده و به درمان و رفع آنها کمر بسته است، بنابراین بهترین منبع برای کشف پاسخ این سؤال همان دین است.[3]

به نظر می رسد روش صحیح در بررسی این مسأله ترکیب دو روش پیشین است؛ به این معنا که اکتفا به روش برون دینی ناقص است و بعضی از نیازهای انسان در آن مغفول می ماند. بررسی درون دینی بدون اتکاء پیشینی آن به بررسی برون دینی، فاقد اعتبار و حجیت است. بنابراین با بررسی برون دینی اعتبار و حجیت دین را اثبات می کنیم و آن گاه قلمروی را که دینِ دارای حجیت به ما نشان می دهد، می پذیریم.

به هر حال دو دیدگاه کلی در این مسأله وجود دارد[4]:
 1-دین تمام نیازهای دنیایی و آخرتی انسان را به طور کلی یا جزئی و مجمل یا مفصّل بیان نموده است.
صاحب تفسیر مجمع البیان در تفسیر آیه 38 سوره انعام چنین می نویسد:
« قرآن جمیع آن چه از امور دین و دنیا مورد نیاز است، به صورت مجمل یا مفصّل بیان نموده است.»[5]

علامه طباطبایی(ره) در بیان این مطلب چنین می گوید:
« هیچ شکى نیست در اینکه اسلام تنها دینى است که بنیان خود را بر اجتماع نهاده و این معنا را به صراحت اعلام کرده و در هیچ شانى از شؤون بشرى مساله اجتماع را مهمل نگذاشته است. اگر بخواهى به این حقیقت آگاه شوى، مى‏توانى از این راه وارد شوى که نخست اعمال انسانها را دسته‏بندى کنى و بفهمى که دامنه اعمال انسان چقدر وسیع است و اعتراف کنى که چگونه فکر آدمى از شمردن آنها عاجز است، و از سوى دیگر بیندیشى که چگونه شریعت اسلام آنها را شمرده و به همه آنها احاطه یافته و چگونه احکام خود را بطور شگفت‏آورى بر آن اعمال، بسط و گسترش داده - بطورى که هیچ عمل کوچک و بزرگ آدمى را بدون حکم نگذاشته- آن گاه در این بیندیشى که چگونه همه این احکام را در قالب‏هاى اجتماعى ریخته، آن وقت خواهى دید که اسلام روح اجتماع را به نهایت درجه امکان در کالبد احکامش دمیده است. بنابراین درست است که بگوئیم: اولین ندایى که از بشر برخاست و براى اولین بار بشر را دعوت نمود که به امر اجتماع اعتنا و اهتمام بورزد، و آن را از کنج اهمال و زاویه تبعیت حکومتها خارج نموده و موضوعى مستقل و قابل بحث حساب کند، ندایى بود که شارع اسلام و خاتم انبیا سر داد و مردم را دعوت کرد به اینکه آیاتى را که از ناحیه پروردگارش به منظور سعادت زندگى اجتماعى و پاکى آنان نازل شده پیروى کنند؛ مانند آیات زیر که مى‏فرماید:
«وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ» «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»، « وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ»، «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ‏ءٍ» و آیاتى دیگر که بطور مطلق مردم را به اصل اجتماع و اتحاد دعوت مى‏کند.

و در آیاتى دیگر دعوت مى‏کند به تشکیل اجتماعى خاص، یعنى خصوص اجتماع اسلامى بر اساس اتفاق و اتحاد، و به دست آوردن منافع و مزایاى معنوى و مادى آن، مانند آیه شریفه:
« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ، فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ» و آیه « وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ» و آیه «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» و آیه « وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[6]

استاد شهید مرتضی مطهری(ره) درباره شمولیت دین اسلام چنین می نویسد:
« در میان ادیان و مذاهب هیچ دین ومذهبی مانند اسلام در شؤون زندگی مردم مداخله نکرده است. اسلام در مقررات خود به یک سلسله عبادات و اذکار و اوراد و یک رشته اندرزهای اخلاقی اکتفا نکرده است. همان طور که روابط بندگان با خدا را بیان کرده است، خطوط اصلی روابط انسان ها و حقوق و وظایف افراد را نسبت به یکدیگر نیز در شکل های گوناگون بیان کرده است.»[7]

و می افزاید:
« ما با این نغمه که اسلام خوب است اما به شرط این که محدود به مساجد و معابد باشد و به اجتماع کاری نداشته باشد در حدود نیم قرن است که آشناییم. این نغمه از ماوراء مرزهای کشورهای اسلامی بلند شده و در همه کشورهای اسلامی تبلیغ شده است.»[8]

استاد مطهری(ره) نکاتی در نقد این دیدگاه بیان می کند؛ از جمله این که مردم سرزمین های اسلامی بیش از پیش به ارزش تعلیمات اسلامی پی برده اند و تشخیص داده اند یگانه فلسفه مستقل زندگی آن ها اسلام و مقرررات اسلامی است. و هم چنین اسلام هنگامی قادر است در مقابل یک سیستم الحادی یا غیر الحادی مقاومت کند که به صورت یک فلسفه زندگی بر اجتماع حکومت کند و به گوشه مساجد و معابد محدود نباشد.[9]

هم چنین مؤلف کتاب شریعت در آینه معرفت معتقد است دین تمام نیازهای دنیایی و آخرتی و فردی و اجتماعی را از طریق بیان کلییات و برخی جزئیات پاسخ می گوید و جزئیات دیگر با کمک کلیات به دست می آید.[10]

ایشان در جای دیگری می گوید:
« بررسی آیات قرآن کریم نشان می دهد که دین اسلام از سویی مبدأ و معاد و وحی و رسالت را به عنوان مسائل اعتقادی طرح نموده و از سوی دیگر به بحث از فضائل و رذائل اخلاقی و تحصیل و ترک هر یک پرداخته است، و از سوی سوم، مسائل فردی و عبادی را ارائه نموده و در بعد دیگر، احکام اجتماعی و اقتصادی و نظامی و سیاسی، حدود و قصاص و دیات، و جنگ و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر را برای حفظ و حراست از احکام دینی و حکومت اسلامی به مسلمانان اعطا فرموده است. اسلام به جامعه برین انسانی با دیده تکریم می نگرد و در ساختن آن سعی بلیغ دارد. اهتمام اسلام به جامعه را می توان از این نکته دریافت که نوع احکامش را به صورت جمعی تنظیم کرده  و و در هنگام تزاحم مصلحت فرد و جامعه، مصلحت جامعه را بر سود و مصلحت فرد مقدم داشته است.»[11]
آیت الله مصباح در این باره چنین می گوید:
« اسلام برای همه شؤون انسانی چه فردی و چه اجتماعی قوانین و مقرراتی دارد و در بردارنده احکام حقوقی نیز هست.»[12]

آیت الله سبحانی نیز معتقد است:
« پاره ای از مسلمانان طرفدار سکولاریسم که دین را تنها در عرصه مسائل فردی خلاصه کرده اند ... از آموزه های اسلامی فاصله گرفته اند، چرا که پیامبر اسلام هدایت امور دینی و دنیوی مردم را توأمان بر عهده داشت.»[13]

مؤلف کتاب فرهنگ واژه ها در بخش سکولاریسم چنین می نویسد:
 « متفکران فراوانی به اجتماعی بودن دین اسلام و قیاس ناپذیری آن با سرنوشت مسیحیّت تأکید کرده اند.»[14]
 هم چنین به تفسیر نمونه ذیل آیه 89 سوره نحل مراجعه شود.
2-دین فقط در حوزه مسائل عبادی و رابطه انسان با خداوند سخن می گوید، و دخالت فی الجمله دین در عرصه های دیگر حداقلی و بالعرض است.[15]

نکته قابل توجه این است که طرفداران دین اقلّی با تقسیم تعالیم دین به ذاتیات و عرضیات و خارج دانستن عرضیات از گوهر دین، ورود تعالیم اجتماعی در دین را با نظریّه خود سازگار می دانند. بیان مطلب آن که دین دارای اجزای اصلی و فرعی است. اجزای اصلی هدف و مقصود اصلی دین اند و تشریع دین و دعوت به آن برای رسیدن به این اجزای اصلی صورت گرفته است. در نقطۀ مقابل اجزای غیر اصلی و فرعی قرار دارند که مقصود اصلی دین به شمار نمی روند. این اجزاء پیراهن و جامه ای بر تن ذاتیات دین هستند و تنها نقش آنها رساندن به گوهر دین است. از این رو اگر کسی به عرضیات دین اکتفا کند و آن را تمام دین بشمارد، غایت حقیقی دین را به دست نیاورده است. در حقیقت ورود عرضیات به دین از باب اضطرار است، زیرا امکان عرضۀ ذاتیات برهنه و مجرد وجود ندارد و ظهور ذاتیات در هر شرایطی ملازم است با محفوف شدن با عرضیات فراوانی که حسن و جمال ذاتیات در ورای آن مخفی می شود.

یادآور می شویم تقسیم یاد شده و تعیین مصادیق آن دارای اشکالات فراوانی است که در جای خود بیان شد و از بحث کنونی ما خارج است.

بررسی دیدگاه سید قطب
بدون شک باید سید قطب را از طرفداران نظریّه دین اکثری به حساب آورد. سید قطب در بسیاری از نوشته های خود این دیدگاه را با صراحت تئوریزه و به شدّت از آن دفاع نموده است.
از نظر سید قطب اسلام- و هر دین الهی- تنها یک اعتقاد قلبی دور از مسائل زندگی دنیایی و یا صرف اعمال تعبّدی و یا راهی به سوی آخرت- در مقابل راه و روش دنیا- نیست، بلکه راه و روشی برای همه ابعاد زندگی انسان است. تعبیر سید قطب از این حقیقت بسیار گویاست، او در بخش آغازین کتاب المستقبل لهذا الدین می گوید:

« الإسلام منهج حیاه – کلّ دین منهج حیاه»
بنابراین از نظر سید قطب ادیان الهی راه و روش های زندگی اند، و نه یک تصور اعتقادی محض و یا توصیه های اخلاقی و یا احساسات درونی محض. او می گوید:
« اسلام راهی است که اعتقاد را در بر می گیرد و جایگاه انسان و هدف او را در هستی معیّن می کند و هم چنین نظام هایی را که از آن اعتقاد برمی خیزند، شامل می شود؛ مانند نظام اخلاقی و نظام سیاسی و نظام اجتماعی و نظام اقتصادی و نظام بین المللی.»[16]
و در کتاب دیگری می نویسد:
« نظام دین اسلام همه حیات را در بر می گیرد و همه شؤون انسانی؛ کوچک و بزرگ آن را بر عهده دارد.»[17]

و باز می گوید:
« قاعده نظری که اسلام بر آن استوار است، شهادت به « لا إله إلّا الله» است، یعنی اختصاص الوهیت و ربوبیت و قیمومیت و سلطه و حاکمیت به خدای سبحان. این اختصاص، به صورت اعتقاد در درون و عبادت در شعائر و قانون در زندگی تجلی می یابد.»[18]

سید قطب در بخش دیگری این عمومیّت را چنین بیان می کند:
« این عبودیت در تصور اعتقادی وشعائر عبادی و قوانین تجلّی می یابد. بنابراین کسی که معتقد به یگانگی خداوند نباشد، عبد او نیست. و کسی که شعائر عبادی را برای غیر خداوند بجای آورد، عبد او نیست. و کسی که قوانین را از غیر خداوند دریافت کند، عبد او نیست.»[19]

بنابراین سید قطب معتقد است هیچ نقطه ای در زندگی انسان اعم از فردی و اجتماعی از شمولیت عبودیت خداوند مستثنا نیست، و بنابراین باید شریعت خداوند در همه شؤون حیات حاکم باشد.

این مطلب در تفسیر فی ظلال القرآن چنین بیان شده است:
« اسلام هرگز شعائر و عبادات و اشراق و تسبیح و تهذیب نفس و تزکیه روح بدون این که دارای آثار عملی باشند، نیست؛ آثاری که در طریقه و روش زندگیِ متصل به خداوند تمثّل می یابد. همه این
امور تا زمانی که آثار آن در نظام اجتماعی دارای چارچوب پاک، تجلّی نیابد، بدون خاصیت و اثر خواهد بود.»[20]
و در تفسیر آیه « وَمُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَلِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ»[21] نیز  چنین می خوانیم:
« طبیعت هر دینی آن است که قوانینی برای تنظیم زندگی مردم در بر داشته باشد. و تنها به تهذیب اخلاق و احساسات درونی و عبادات و شعائر اکتفا نکند. ممکن نیست اعتقاد ایمانی از شعائر تعبّدی، از ارزش های اخلاقی، از قوانین در دینی که می خواهد زندگی انسان ها را بر اساس روش الهی سامان دهد،  جدا شود.»[22]
سید قطب شمولیت شریعت خداوند نسبت به همه ابعاد حیات و از جمله نظام حیات اجتماعی انسان را با دو نکته تعلیل می کند:

نخست آن که شریعت الهی متصل به قوانین هستی و هماهنگ با آن است. این در حالی است که انسان قادر به شناخت همه سنت های هستی نیست، و لذا قادر به تشریع نظامی که هماهنگی مطلق بین حیات انسان و سنت های هستی برقرار کند، نیست. تنها خالق هستی و خالق انسان قادر به ایجاد چنین هماهنگی است، و هموست که شایسته تعیین سنت های تشریعی است، چنان چه سنت های تکوینی نیز از اوست.[23]

دوم آن که این عمومیت مقتضای عمومیت عبودیت خداوند است. سید قطب معتقد است اگر چه نظام تشریعی خداوند بهتر و کاملتر از هر نظام دیگری است، لکن این رجحان، قاعده دعوت نیست، بلکه قاعده و اساس دعوت آن است که قبول شریعت خداوند و رها کردن هر شریعت دیگری مقتضای عبودیت خداوند و در واقع معنای اسلام است.[24]

بنابراین اخلاص عبودیت مقتضی آن است که شریعت الهی همه جا حاکمیّت داشته باشد و در هیچ موردی منتظر تشریع قانون از غیر خداوند نباشیم.

سید قطب معتقد است در مقابل تأکیدات فراوان دین بر لزوم تحکیم دین و شریعت خداوند بر همه جوانب زندگی انسان، دشمنان اسلام نیز تلاش کرده اند که اسلام را به عنوان یک دین فردی و شخصی و صرف یک سری اعتقاد و اعمال تعبدی وانمود کنند و آن را از دخالت در نظام حیات اجتماعی بازدارند. سید قطب معتقد است در نتیجه این تلاش ها گسستی زیان بار بین دین  الهی و نظام حیات بشری رخ داد که لطمات جبران ناپذیری به سعادت انسان وارد نموده است. سید قطب از این گسست، به « الفصام النکد» تعبیر می کند که نشان دهنده ضرر و آسیب فراوان آن به انسانیت از نظر نویسنده است. نتیجه این گسست و جدایی، اوضاع رقت باری است که امروز در جوامع پیشرفته و حتی جوامع اسلامی شاهد هستیم. بررسی اوضاع کنونی نشان می دهد هیچ نشانه ای از سعادت انسانی مورد نظر قرآن به چشم نمی خورد، و این نتیجه همان « الفصام النکد» ی است که سید قطب آن را جاهلیت انسان متحضّر قرن حاضر می شمرد.

مجتمع اسلامی- مجتمع جاهلی
از اصطلاحات پر کاربرد در نوشته های سید قطب، اصطلاح مجتمع اسلامی و جاهلی است. سید قطب جامعه ای را که شریعت الهی با همان گستره مورد نظر حاکمیت داشته باشد، مجتمع اسلامی می نامد، و در غیر این صورت آن را مجتمع جاهلی می نامد. توضیح بیشتر آن که:

مجتمع اسلامی به جامعه ای اطلاق می شود که در آن افراد و گروه ها از عبودیت غیر خدا به عبودیت خداوند وارد شوند، و آن گاه نظام زندگی شان را بر اساس این عبودیت برپا نمایند.

اما جامعه جاهلی به هر جامعه ای اطلاق می شود که اساس و نظام حیات آن غیر از اساس و نظام جامعه اسلامی باشد، به عبارتی هر جامعه ای که عبودیت خداوند را به تمام معنا در بر نداشته باشد.

« اسلام تنها دو نوع مجتمع را می شناسد؛

مجتمع اسلامی، مجتمعی است که اسلام در آن تطبیق می شود؛ عقیده و عبادت اسلام، شریعت و نظام آن، اخلاق و رفتار آن.

و مجتمع جاهلی، مجتمعی است که اسلام در آن تطبیق نشود، نه عقیده و تصورات اسلام، و نه ارزش های آن، و نه نظام و شریعت آن، و نه اخلاق و سلوک آن.»[25]

سید قطب با این تعریف از جامعه جاهلی، همه جوامع امروز را از جوامع جاهلی می شمرد، جوامع مارکسیستی و جوامع بت پرستی و جوامع یهودی و نصرانی و حتی جوامعی که خود را مسلمان می شمرند.

سپس چنین نتیجه گیری می کند که همه این جوامع در این ویژگی مشترکند که نظامشان بر عبودیت خداوند مبتنی نیست و لذا ملحق به جوامع جاهلی اند.[26]

نتیجه ای که از این بخش بدست می آید، این است که تقسیم جوامع انسانی به جاهلی و اسلامی با تعریف مذکور، تأکید مجدّدی است بر این که شمولیت اسلام- و بلکه همه ادیان الهی- نسبت به نظام حیات انسانی ضروری است، و در غیر این صورت جامعه لاجرم به سوی جاهلیت کشانده می شود.

آسیب شناسی نظام های اجتماعی غیر توحیدی
دیدگاه صریح و روشن سید قطب در گستره دین و شمولیت آن نسبت به همه زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان گذشت. سید قطب در بخش دیگری از نوشتارهای خود به آسیب شناسی عمیق و جدّی نظام های غیر مبتنی بر شریعت الهی می پردازد و با به چالش کشیدن آن ها تأکید مجدّدی بر ضرورت توسعه قلمرو دین به همه جوانب زندگی بشر دارد. نقدهای سید قطب این پیام را دارد که تنها نظام تشریعی شایسته انسان، نظام مبتنی بر دین حق است، و هیچ جایگزینی برای آن نمی توان فرض کرد و هر بدیلی برای آن مواجه با اشکالات متعدّد لا ینحلّی خواهد بود.
مهم ترین اشکالاتی که سید قطب به این نظام ها وارد می کند عبارتند از:

1-همه نظام های اجتماعی غیر توحیدی در این که مبتنی بر تفسیر صحیحی از هستی نیستند، مشترکند، از این رو تفاوت های ظاهری کمکی به حل مشکل نمی کند؛ مانند این که کلیسا در آمریکای سرمایه داری باز باشد و یا در کشورهای کمونیستی محدودیت داشته باشد و یا ...[27]

2-دستاورد این نظام ها این است که روح انسان در آن می میرد و ارزش او پایین می آید و ویژگی های انسانی اش آسیب می بیند. انسان اسیر مادیات می شود و در اعتقادات و اخلاق دچار انحطاط می شود و در مقابل، قیمت مادیات بالا می رود و بر ارزش انسان پیشی می گیرد.»[28]

به عبارتی این نظام ها مادیات را معیار همه چیز قرار می دهند و انسان که باید اساس و معیار همه برنامه ها باشد، کنار گذاشته می شود. خود انسان در این نظام ها ابزاری در خدمت طبیعت می شود و انسانیت انسان و ویژگی های گرانبهایش و نیازهای واقعی اش کاملاً نادیده گرفته می شوند.
3-پیشی گرفتن علوم طبیعی و تجربی بر علوم انسانی

سید قطب از این مطلب به فاجعه تعبیر می کند و معتقد است انسانیت به آن دچار شده است. از این رو نتیجه می گیرد که جوامعی که از نظر تمدن مادی به بالاترین حد رسیده اند، جوامع رو به ضعف و نابودی اند، زیرا علوم طبیعی و انسانی در آن ها همگام و همراه هم حرکت نکرده اند و دچار اختلال و نابسامانی شده اند.

به اعتقاد سید قطب افزایش عدد اختراعات کمک چندانی به بشریت نمی کند و نباید آن را خیلی با اهمیت شمرد، زیرا افزایش رفاه و زیبایی و لذت مادی اگر همراه با تکامل اخلاقی و رفتاری نباشد، چه فایده ای دارد؟ چنین وضعی اصلی ترین و شریف ترین ویژگی های انسان را به نیستی بدل می کند و چیز با ارزشی جایگزین آن نمی کند.

البته این نکته را نیز یادآور می شود که این دستاوردها ذاتاً ضرری برای انسان ندارند، لکن هنگامی که ظاهر خیره کننده اش بر عقول انسان ها سیطره یابد و افکار اسیر مادیات شود، دارای ضرر می شوند.[29]

سید قطب در بخشی از سخنانش به یک توهّم نیز پاسخ می دهد؛ این توهم که عقل بشری با اختراع هواپیما و موشک و شکافتن اتم و شناختن قوانین طبیعی، شایستگی اش را برای تأسیس نظام حیات بشری نیز اثبات کرد. این توهم موجب شد تعیین نظام حیات بشری و تعیین چارچوب های اخلاقی و رفتاری را نیز به عقل بشری بسپاریم.
 
سید قطب معتقد است عقل انسانی قدرت شناخت عالم مادی را دارد، زیرا ابزار و امکانات آن را در اختیار دارد، ولکن مجهّز به ابزار شناخت عالم انسانی و جهان ماورای مادی نیست و از این رو از شناخت کامل و تفصیلی آن نیز عاجز است.[30]

راه حل
با آن چه گذشت معلوم شد که از نظر سید قطب نظام های غیر مبتنی بر تصور اعتقادی حق، راهی به سعادت و فلاح انسان ندارند، و هشدارها و فریادهایی که از درون این نظام ها به گوش می رسد، کمکی به تغییر وضعیت نمی کنند، زیرا این فریادها و انذارها اسیر در همین قفس محدودند و راهی به خارج از چارچوب این قفس ندارند، از این رو نهایت تلاش آن ها جهش در درون همین قفس است.

برای حل واقعی مشکل باید این قفس را از اساس ویران کرد و از آن خارج شد و با یک نگاه جدید به هستی و بکارگیری راه های ابتکاری برخاسته از نگاه جدید حرکت کرد.

این نگاه جدید همان است که ادیان الهی و از جمله اسلام آن را به انسان ها ارزانی کرده اند. در نتیجه زمانی این مشکل از ریشه و اساس حل می شود که دین چارچوب زندگی انسان را تعیین نماید و بر آن حاکم باشد.[31]
یادآوری این نکته نیز مهم است که دین جایگزین علم و تمدن نمی شود، و دشمن آن نیز محسوب نمی شود، بلکه دین چارچوب و محور و راه و روشی برای علم و تمدّن است.[32]

عقل و علم و تجربه
به اعتقاد سید قطب، عقل و علم و تجربه که انسان امروز به آن می بالد، در سایه نظام های الهی و غیر الهی دو کاربرد می یابند:
از یک سو، همه گونه امکانات مادی و آسایش و رفاه دنیایی خلق می کنند، اما در نهایت به انسان نفعی نمی رسانند، زیرا هرگز مادیات مانع سقوط و انحطاط انسان در اعتقاد و اخلاق و رفتار نمی شوند. از همین روست که ملاحظه می کنیم جوامع غیر توحیدی در انحطاط اخلاقی و فساد رفتاری بر هم پیشی می گیرند. در این جوامع انسان عبد و ذلیل ابزارهای مادی است، در رفتارهای جنسی مانند چارپایان و بدتر از آن عمل می کند، وظائف و مسئولیت های اصلی اش را فراموش می کند، دچار اضطراب و تشویش و بیماری های روحی و روانی می شود، برای فرار از این همه آسیب ها به مشروبات و مواد مخدر پناه می برد، نسل و فرزند و خانواده را تباه می کند و ...
و از سوی دیگر می توان عقل و علم و تجربه را در خدمت انسان به کار بست، به نحوی که با نیازهای طبیعی و فطری او هماهنگ باشد و هدف وجود انسان را که همان اراده خالق اوست، محقق کند.

نتیجه آن که صرف پیشرفت مادی و ایجاد رفاه دنیایی معیار کاملی برای سعادت انسان محسوب نمی شود، بلکه باید نتیجه و دستاوردی که از آن به دست می آید، مورد نظر قرار گیرد.[33]
به عبارتی می توان چنین گفت که دستاوردهای مادی پاسخگوی بخشی از نیازهای انسان است؛ نیازهای فیزئولوژیکی انسان، اما با رفع این بخش از نیازها نوع دیگری از نیازها خود را نشان می دهد که مادیات پاسخگوی آن نیستند، این نیاز از سنخ دیگری است؛ نیاز به ایمان به قدرتی بالاتر و بزرگتر از انسان و به جهانی بزرگتر و فراختر از جهان محسوس.
روشن است که تمدن مادی و نظام های غیر توحیدی هرگز پاسخگوی همه نیازهای یاد شده در آن واحد نیستند.[34]

دیدگاه برگزیده
بررسی پیشینی وجه نیاز انسان به دین و بررسی پسینی تعالیم اسلام گویای صحت دیدگاه دین اکثری است. بیان مطلب آن که مناط نیاز انسان به وحی در مسائل فردی  و عبادی و رابطه انسان با خداوند متعال، عبارت است از نقصان آگاهی انسان در مسائل خداشناسی و معاد شناسی و راه شناسی و انسان شناسی، این مناط بعینه در مسائل اجتماعی حیات بشری نیز وجود دارد. تأسیس و تنظیم قوانین اجتماعی و حقوقی و جزائی و سیاسی به نحوی که همه مصالح  و مفاسد مورد نظر باشد و هیچ مصلحتی از دست نرود و هیچ مفسده ای بر آن ها مترتّب نشود و از جوامع ساده و بدوی گذشته تا جوامع پیچیده امروزین  و جوامع پیچیده تر آینده را در خود بگنجاند، جز برای خالق جهان و خالق انسان که « یعلم السّرّ فی السّموات والأرض»[35] میسور نیست. اختلافات فراوان افراد و جوامع در طول تاریخ و پس از هزاران سال علم و تجربه اندوزی، گواه این حقیقت است. با توجه به مطلب یاد شده باید از طرفدران دین اقلی پرسید وجه تفکیک بین بعد فردی و اجتماعی انسان چیست؟ چرا انسان در بعد فردی نیازمند هدایت خالق خود و در بعد اجتماعی بی نیاز از آن است؟ اگر انسان به راستی قادر به تأسیس نظام کامل اجتماعی خود است، باید گفت به طریق اولی قادر به تنظیم و تعیین مسائل فردی خود خواهد بود. بنابراین تفکیک یاد شده غیر موجّه به نظر می رسد.

از سوی دیگر دین اسلام با وارد کردن ابعاد اجتماعی حیات انسان در حیطه تعالیم خود، ابهامی در شمولیت خود نسبت به همه جوانب زندگی باقی نگذارده است.

« قرآن کریم همان گونه که دستورهای عبادی مانند « أقیمو الصّلوه»[36] و « کتب علیکم الصیام»[37] و دستورهای اخلاقی مانند « لایسخر قوم من قوم»[38] و « لایغتب بعضکم بعضاً»[39] دارد، فرامین اجتماعی نظیر « إنّما المؤمنون إخوه»[40] و « واعتصموا بحبل الله»[41] و دستور حقوقی و اقتصادی نظیر « ءاتوا الزکاه»[42] و فرمان جزائی و کیفری چون « السارق و السارقه فاقطعوا أیدیهما»[43] و « الزّانیه والزانی فاجلدوا کلّ واحد منهما مائه جلده»[44] و دستورهای سیاسی و نظامی چون « وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوّه»[45] و « ولیجدوا فیکم غلظه»[46] و « جاهد الکفار و المنافقین»[47] نیز دارد.»[48]
ممکن است گفته شود مسائل اجتماعی یاد شده اختصاص به زمان گذشته دارد و شرایط امروز، قوانین جدیدی را می طلبد.

این سخن نادرستی است، زیرا قرآن خود را کتاب همگان-همه زمان ها و مکان ها- معرفی می کند و در جایی سخن از زمان مند بودن قوانین و تعالیم خود به میان نمی آورد.

« إن هو إلّا ذکر للعالمین»[49]
 بعلاوه این که اگر ما گذر زمان را توجیهی برای لزوم بازنگری و تغییر قوانین اجتماعی اسلام بدانیم، باید مسائل فردی را نیز مورد بازنگری و تغییر قرار دهیم، زیرا مقتضیات و شرایط جدیدی در زندگی های فردی انسان ها نیز به وجود آمده است.
اینک این سؤال پیش می آید که چرا افرادی با ابعاد اجتماعی اسلام مخالفت می کنند و سعی در کنار گذاشتن آن از مجموعه تعالیم اسلام دارند، اما نسبت به جوانب فردی آن حساسیتی ندارند و آن را محترم می شمرند؟ با توضیح گذشته معلوم شد توجیهاتی مانند گذر زمان و تحقق مقتضیات جدید، برای این تفکیک ناکافی به نظر می آید. باید سرّ قضیه را در جای دیگری جستجو نمود. شاید نکته اصلی از دست رفتن آزادی عمل و برخی منافع و موقعیت ها با زنده شدن جوانب اجتماعی اسلام باشد. دشمنان بیرونی زودتر به این نکته پی بردند و با تبلیغات خود این تز غلط را به عده ای در درون نیز باورانده اند.  آنها نیز به تکرار سخنی که مفهومش را درک نمی کردند، مشغول شدند.

نتیجه گیری
از مجموع مباحث گذشته نکات ذیل به دست می آید.
1-درباره گستره دین دو نگاه اقلی و اکثری داریم.
2-سید قطب به شدت از دیدگاه اکثری دین طرفداری می کند.
3-سید قطب در تعلیل سخن خود به حق عبودیت خداوند و محدودیت علم و شناخت انسان از سوی دیگر استناد می کند.
4-دشمنان اسلام تلاش زیادی برای منزوی کردن اسلام و انحصار آن در ابعاد فردی نموده اند.
5-بر اساس دیدگاه سید قطب، جوامع انسانی به دو گروه اسلامی و جاهلی تقسیم می شوند.
6-سید قطب معتقد است نظام های غیر توحیدی دارای آسیب های فراوانی اند؛ مانند تصور غیر صحیح از هستی و کاستن از قیمت انسان و ...
7-بر اساس دیدگاه سید قطب تنها راه حل پیش روی بشر بازگشت به توحید و گسترده کردن دین الهی بر همه زوایای زندگی فردی و اجتماعیشان است.
8-دیدگاه برگزیده در این مسأله، شمولیت تعالیم اسلام نسبت به همه ابعاد حیات انسانی است؛ همان چیزی که سید قطب با عبارت « الإسلام منهج حیاه » بیان می کند.
وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین

جمال الدین سلیمانی کیاسری

منابع
1-قرآن کریم
2-بیات، عبدالرسول، با همکاری دیگران، فرهنگ واژه ها، نشر مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی تهران، چاپ3-1386
3-جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، نشر اسراء قم، چاپ2- 1378
4-جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، نشر اسراء قم، چاپ1- 1378
5-خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید با رویکرد اسلامی، نشر معارف، چاپ2-1390
6-دباغ، سروش، آیین در آئینه، نشر صراط تهران، چاپ3-1387
7-سید قطب، معالم فی الطریق، دار الشروق، بیروت، چاپ 6- 1979
8-سید قطب، المستقبل لهذا الدین، دانلود نسخهPDF  از اینترنت بدون مشخصات
9-سید قطب، فی ظلال القرآن، دار الشروق، بیروت، 1412
10-سبحانی، جعفر، اندیشه اسلامی2، نشر معارف، چاپ31- 1391
11-سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، نشر صراط تهران، چاپ3- 1387
12-سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، نشر صراط تهران، چاپ5-1385
13-طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، نشر جامعه مدرسین حوزه قم
14-طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، نشر ناصر خسرو تهران، 1372
15-مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از دانشمندان، تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلامیه تهران، 1374
16-مصباح یزدی، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ12-1380
17-مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ضمن مجموعه آثار، ج19، نشر صدرا، چاپ6-1385

پی نوشت ها:
[1] - دباغ، سروش، آیین در آیینه، ص61
[2] -این که هر چه مورد نیاز انسان است و از دسترس عقل و علم بشری خارج است، توسط وحی بیان شود.
[3] - همان، ص64
[4] -کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص81
[5] -مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4 ص461
[6] -المیزان فی تفسیر القرآن، ج4 ص94
[7] -نظام حقوق زن در اسلام، مجموعه آثار، ج19 ص101
[8] -همان، ص106
[9] -همان، ص107
[10] -شریعت در آینه معرفت، بخش دین
[11] -ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص67
[12] -پرسشها و پاسخها، ج2 ص70
[13] -اندیشه اسلامی2، ص84
[14] -فرهنگ واژه ها، ص340
[15] -بسط تجربه نبوی، مقاله ذاتی و عرضی در ادیان و مقاله دین اقلی و اکثری- و کتاب مدارا و مدیریت، مقاله تحلیل مفهوم حکومت دینی
[16] -المستقبل لهذا الدین، ص2
[17] -معالم فی الطریق، ص32
[18] -همان، ص48
[19] -همان، ص85
[20] -فی ظلال القرآن، ج1 ص424
[21] -سوره آل عمران، آیه 50
[22] -همان، ج1 ص401
[23] -معالم فی الطریق، ص100
[24] -همان، ص36
[25] -همان، ص105
[26] -همان، ص88
[27] -المستقبل لهذا الدین، ص41
[28] -همان، ص42
[29] -همان، ص47
[30] -همان، ص66
[31] -همان، ص59
[32] -همان، ص67
[33] -همان، ص43
[34] -همان، ص44
[35] -سوره فرقان، آیه6
[36] -سوره بقره، آیه 43
[37]-همان، آیه 183
[38] -سوره حجرات، آیه11
[39] -همان، آیه12
[40] همان، آیه10
[41] -سوره آل عمران، آیه 103
[42] -سوره توبه، آیه5
[43] -سوره مائده، آیه 38
[44] -سوره نور، آیه 2
[45] -سوره انفال، آیه 60
[46] -سوره توبه، آیه123
[47] -همان، آیه73
[48] -ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص66
[49] -سوره تکویر، آیه 27
 جمال الدین سلیمانی کیاسری
مدرک سطح سه کلام اسلامی حوزه علمیه قم


کد مطلب: 1076226

آدرس مطلب :
https://www.islamtimes.com/fa/article/1076226/سید-قطب-گستره-اسلام

اسلام تايمز
  https://www.islamtimes.com